۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

افسانه ی جمهوری اسلامی، یا خیالات یک موجی.

در کشورهای شبهه دموکراتیک که مردم اجازه ندارند بصورت طبیعی در مرور زمان به فعالیت سیاسی بپردازند، و ناچارند نمایندگان و رهبران خود را طی چند روز از روی تیپ و قیافه و ادعاها و وعده ها و هنر سخن پراکنی شان بشناسند، نقش رسانه ها و تبلیغات منفی، ناسالم و جانبدارانه بسیار تعیین کننده است تا جایی که صاحبان رسانه با توجه به موقعیت و نسبت خود با منابع اصلی قدرت سعی میکنند از تمام توان و ظرفتیهای مربوطه بهره ببرند. در چنین شرایطی مشکل میتوان به نیات وعلت تصمیمات حقیقی مردم پی برد. در چنین شرایطی یکی از مزایای شلوغی صفهای انتخابات نمایشی ( تو بخوان انتصابات) این است که با گپ و گفت های مردمی در میان صفها و در مدت انتظار، آدم میفهمد و باورش می شود که انگیزه ها و نیات واقعی مردم از رای دادن چیست. آنوقت است که وقتی آدم توی تلویزیون از زبان رهبران مغرض، راجع به انگیزه ی رای دهندگان چیز دیگری میشنود تلقینهای دروغینشان را باور نمیکند چون خودش آنها را عملا و علنا دیده و درکش کرده! شنیدن کی بود مانند دیدن؟ این گونه میشود که مدیران و رهبران یک نظام را باور و یا از آنها سلب اعتماد میکنند.
روز جمعه 22 خرداد 88، در یکی از همین صفها پیرمرد کلافه ای میگفت: من که برای رای دادن به موسوی نیامده ام او خود در زمان اعدامها و بگیر و ببندها شریک جرم بوده! من برای نه گفتن به امپراطور بی اختیاری آمده ام که بیست سال است برای حفظ قدرت و تحمیل سلایق شخصی به نام خدا، از افراد پشت پرده ( مصباحیون) تاثیر و خط می گیرد و تبعیت میکند! و البته از نظر بنده او یا ناگزیر از اطاعت است و یا میترسد! چیزی شبیه سریال تلویزیونی افسانه ی جومونگ که این روزها روی آنتن است! گفتم پدر جان بلاتشبیه این حرفها خوب نیست وشاید از انصاف به دور باشد! اتفاقا به نظر من رهبر نظام از اختیار و اراده ی کامل برخوردار است و به تمام رفتارهای خود آگاه است! گفت: اولا از ما گفتن! حالا ببینید کی ستاد فرماندهی و عقبه ی قتلهای زنجیره ای گیر بیفتند و اعتراف کنند که عامل تمام بدبختیها و دیکتاتوری نظام بوده اند و مصیبتهای وارده بر ملت ربطی به مقام رهبری ندارد. تا آمدم بگویم برادر زبانت را آب بکش مگر رهبر شخصیت مستقل ندارد؟ پیرمرد شروع کرد به برشمردن عوامل فیلم جمهوری اسلامی ایران، به شرح ذیل:
سفارش دهنده:........ ................. یهودی سرگردان
نویسنده داستان::....................... موساد(صهیونیسم)
فیلمنامه: کار مشترک آژانس یهود و اینتلیجنت سرویس
تهیه کننده:............................ عسگر اولادی نامسلمان ( بلا تشبیه با نوع مسلمانش)
کارگردان:==============مصباح یزیدی از ماه بهترانی( با نوع زمینی معاویه ای اش اشتباه نشود)
دستیار کارگردان:========== شریعتمداری ناراحت( البته از نوع فرا کیهانی)
منشی صحنه:============ اطلاعات سپاه رباطی ( اقلیت)
انتصاب بازیگر:=========== شورای نگهبان زورآباد( مطلق)
بازیگردان:============= قاضی القضاه مرتضوی جانی( منتسب به جان)
****
با نقش آفرینی:
مقام عالی نظام هستی:... .. در نقش:======= امپراطور
محمود دروغگو ( سبورچیان):==== = ===== تسو
مجتبی مصباح یزیدی*:======= ===== = صدراعظم(سایه ی خود خدایان)
ملت بیچاره و مغبون :=== = = =سیاهی لشکر سرزمین بویو(دیار موشهای آزمایشگاهی)==
سبزقبا موسوی: ........... ........جومونگ
متاسفانه اغلب اهالی صف خندیدند و او را تشویق کردند، اما من گفتم:
پدر جان برای سن و سال شما و چشم و گوش من خوب نیست و باعث تشویش ذهنی است. وقت جبران کم است! دو روز دیگر جواب نکیر و منکر را چه میخواهید بدهید؟
پیرمرد با خنده ادامه داد: والله دروغ چرا؟! اولا هر نوع شباهت اسمی کاملا اتفاقی است! و دوما تا قبر چهار قدم بیشتر نمانده! سوما تو فرض کن من دارم حرف مفت میزنم آنهم برای دو نفر و نصفی نه یک ملت! چهارما از شخص شما که در کار ما تجسس میکنی بیشتر ازنکیر و منکر میترسم. چون فرشتگان از خدا اطاعت میکنند و خدا رحمان و رحیم است، اما ظاهرا تو از رییس باند لباس شخصیها حساب میبری که خدا را بنده نیست! و برای حفظ حکومت کشور هان( چین فعلی) برای خدایان هم تکلیف معین میکند! ضمنا من آنقدر از این جان کندن مستمر در عذابم که مدت سی سال است هر شب عزرائیل به خوابم میآید و مدام این سناریو را به من القاء میکند!
ماندم چه بگویم با این ملت حرف نشنو ی بیکار اهل غیبت! اصلا خیالات مالیخولیایی یک رهگذر خسته چه تاثیری بر شهروند فهمیمی چون من دارد؟ مگر من صغیرم، و یا جاهل و هالو؟
پس باشتاب، از شر شیطان رجیم، پناه بردم به خدای عز و جل که رحمان است و رحیم.
00000000000000000000000
پی نوشت:
* در زمان ساختن فیلم دو شغله بودن جرم نبوده.

هیچ نظری موجود نیست:

Jonamoos Browser (Anti Filter)
Filtered Url : : آدرس سايت فيلترشده