۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

خدا را مثله میکنند! قربتا الی الله...

گاهی هم
در دیار شاه پریان،
از ما بهتران سیاه دل
همان دشمن معروف میشوند و
غسل میکنند و صغر ناخن کرده و لباس مطهر پوشیده و شارب خضاب کرده، وضو میگیرند...
دو رکعت وزوز کرده و ناکرده، یکصدوبیست وچهار هزار صلوات صوت(سوت) میکنند در زمین و دود میکنند در هوا و: بسم الله! سوزن داغی زیر ناخن های بی لاک دخترک سبز پوش فرو میکنند قربتا الی الله...!
گاهی هم برای امنیت ملی یک مادر، به دخترش تجاوز میکنند، قربتا الی الله...!
و برای امنیت یک میل شیطانی،
فریب میدهند،
غصب میکنند،
تقلب میکنند، اعتماد مردم را میدزدند و کودتا میکنند؛ قربتا الی الله...
گاهی هم...
نشئه میشوند تا بتوانند بکشند، بدررررند، پاره کنند، بسوزانند، قربتا الی الله...
چرا که باور ندارند:
انا لله و انا الیه الراجعون...
پس لباسی از دروغ میبافند برای حفظ جان،
بارگاهی از دروغ برای چند نفس بیشتر در دود:
ندای خدا را در سینه ای سبز خفه میکنند و
میکشند قربتا الی الله...
و به فریب، شکایت میبرند به قاضی الجنایات مرتضوی!
و نمیترسند از قضاوت علوی!
پس میکشند زندگی را با شعار خدا،
و با امانت ملک ایران، حذف میکنند ایرانی را...
گاهی هم مثله میکنند خدا را قربتا الی الله...

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

دل پر خون آقا، در دوقدمی سقوط دروغگویان!

*از گفتنها و نگفتنهای رهبر!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲-الصف61﴾
اى كسانى كه ايمان آورده اید! چرا چيزى مى‏گوييد كه خود انجام نمى‏دهيد؟!
امام باقر(ع): پر حسرت ترین مردم در روز قیامت بنده ای است که عدلی را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.
همه بايد مراقب گفتار و مواضع و حتي نگفتن‌هاي خود باشند زيرا نگفتن مسائلي كه بايد گفت، عمل نكردن به وظيفه است و گفتن مسائلي كه نبايد گفت، عمل كردن بر خلاف وظيفه است.
موفق نشدن نخبگان در امتحان امروز الهي موجب سقوط آنان خواهد شد.
هر فردي با هر عنوان و موقعيتي، اگر بخواهد جامعه را به سمت ناامني سوق دهد از نظر عموم ملت ايران، انسان منفوري است.

پرسش: آیا شخص آقایان خامنه ای، شریعتمداری و احمدی نژاد هم مصداق همین نخبگان هستند؟!
و آیا این آقایان نفس اماره ی خود را نیز امر به معروف و نهی از منکر میکنند؟!
و آیا چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرا م نیست؟!
آیا گاهی نگفتن حقیقت آنجا که باید گفت، از هزار دروغ و فریب منفورتر نیست؟!

دروغ و دروغ و هزاران دروغ زئجیره ای، برای حفظ امنیت و سلایق و امیال تمامیتخواهانه باز هم کم است.
ظاهرا تمام خشونتها و جنایتها و تمامیتخواهیها، حول امنیت ملی و ولایتمداری مطلق توجیه میگردد!
همه چیز فدای امنیت؟
امنیت ملی یا امنیت میلی؟
صدا و سیمای ملی یا صدا و سیمای میلی؟
مدعی العموم یا مدعی الخصوص؟
دادستان بیداد گریهای مرتضوی، یا بیدادگر دادخواهی های علوی؟
مردم سالاری حقیقی و یا مردمسالاری دروغین؟
آزادی و استقلال ایرانی و یا آزادی و استقلال ولایی؟
انگار در قاموس حکومت پارادکسیکال جمهوری اسلامی، همه چیز باید از فیلتر خفقان و تسلیم بلاشرط به دروغ و فریب و ریا معنا شود.
شاید یک روز ندا از خود میپرسید: دروغ یعنی چه؟
و میدید که: دروغ یعنی همه چیز را وارونه جلوه دادن.
یعنی دست پیش گرفتن برای پس نیفتادن.
یعنی امنیت خویش را به جای امنیت ملی جا زدن.
یعنی رای نه مردم را به حساب تثبیت حکومت خویش القا کردن.
یعنی مدعی الخصوص را به جای مدعی مدعی العموم قالب کردن.
دروغ یعنی مردمسالاری ولایی را به جای مردمسالاری حقیقی تئوریزه کردن.
دروغ یعنی دور بسته و باطل قانونی خود نوشته را به ریش مردم بستن.
دروغ یعنی اغتشاش نیروهای خودی را به پای غیرخودی نوشتن.
دروغ یعنی کلت غیرسازمانی خودیها را به حساب غیرخودی و دشمن گذاشتن.
دروغ یعنی: شکایت کردن از قاتل ندا.
دروغ یعنی کشتن زندگی، با شعار خدا.
دروغ یعنی لبخند به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، با مانور مردمسالاری.
دروغ یعنی با امانت ملک ایران، حذف هر ایرانی.
دروغ یعنی نمایندگان منتصب خودی را بعنوان نمایندگان یک ملت، برای انتخاب به مردم تحمیل کردن، و بعد تحمل نکردن انتخاب منتصبین خویش!
دروغ یعنی میل خود را ملی نامیدن.
اینگونه است که ملت نمی فهمد، بازی عزل کتبی مشایی چرا باید با یک هفته تاخیر توسط احمدی نژاد ولایتمدار، آن هم با اکراه عملی شود و رهبر نگوید آنچه را باید بگوید، و بگوید آنچه را باید نگوید؟
آیا او صدای رهبرش را شنیده بود و به روی خود نمی آورد؟
و یا حکایت نمایشهای او بازخوانی " جنگ زرگری" و سناریوی " به مرگ گرفتن و به تب راضی شدن" است؟!
آیا تمامیتخواهی و شمشیر علنی بر اراده ی مردم در معرکه و مدار بسته ی قانون خود نوشته، از مصادیق تشویش اذهان عمومی نیست؟! پس کجاست آن مدعی العموم که تقاص خون شهدا را از مشوه کنندگان امنیت ملی بازپس گیرد؟ کیست که از حکومت رعب بالنصر علیه اراده ی مردم مشوش نشود؟ بازی با کلمات تا کی؟
با تکیه بر شمشیر، خود گویید و خود خندید؟! عجب نخبگان هنرمندی!! آیا یک تنه به قاضی مرتضوی رفتن هنر است؟! آیا بیان یکجانبه ی هر سفسطه ای از تریبون هفتاد میلیونی هنر میخواهد یا شمشیر؟
آیا اعتراض و عقده گشایی در پستوی یک وبلاگ را هم تاب نمیآورید و جرم میدانید؟ اما دروغ پراکنی، عوامفریبی و تشویش اذهان عمومی در تریبونی هفتاد میلیونی بر بستر خون هزاران شهید افتخار است؟!
عاقبت گفتن دروغ و نگفتن حقیقت چیست؟ حکومت برای دو روز دنیا؟ آنهم از جیب ملت برای امنیت خویش؟
چگونه جرات میکنند در روز روشن با بازی با کلمات به ریش مردم بخندد و ککشان هم گزیده نشود؟

سالهاست که ملت تاوان جنگ تمامیتخواهان را پس میدهد! اگر امروز آقای خامنه ای در پاسخ به خطبه ی نماز جمعه ی سیاس تمامیتخواه زمانه رفسنجانی، راجع به آنچه باید گفت وآنچه نباید گفت، تذکراتی هشدارگونه داد: که بی توجهی به آنها گاه میتواند باعث سقوط نخبگان گردد! پیش از آن آیا مخاطب این تهدید خود ایشان نیست؟
یادمان نرود که همه ی دروغگویان از یک کرباسند! و کرباسچی ها، و حجاریان ها اگر امروز خود را قربانی میبینند باید بدانند که اکنون باید تاوان ترکتازی های ولایتمدارانه ی دیروز خویش را بر اراده ی سلب شده ی ایرانیان محذوف از نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری میهن پس بدهند؛ که آنها نیز روزگاری با تایید و تاکید دگم اندیشی یک فرد خطاپذیر بر همگان، زخمهایی را برای همیشه بر جان بی پناه جوانان دگر اندیش وبر دل بی پناه مادران یک ملت حجاری کرده اند! البته تغییر امری طبیعی است، اما تکرار آن دگم اندیشیها و صحه گذاشتن بر اصل ولایت مطلقه ی یک انسان خطاپذیر دیگر توجیه ناپذیر است. مگر از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد؟
آن روزها، کسی فکرش را هم نمیکرد که منظور از وعده ی ولی امر مسلمین در تبدیل زندانها به کتابخانه و دانشگاه، روزی تبدیل به شکنجه گاه و غسالخانه ی دانشجویان و جوانان رعنای مام میهن شود!
وقتی برای حفظ امنیت یک حکومت، تنها دروغ حاکم باشد، آن گاه نتیجه ی حکومت دروغ، چاپلوسی نان به نرخ روز خورها، بی اعتمادی و فاصله گرفتن قلوب پیر و جوان از حاکمیت، ناامنی روانی، فرار مغزها، فقر، فحشا،تورم، بیکاری، اعتیاد، تقلب، کلاهبرداری، دروغ و ریاکاری، پر شدن زندان ها از دگراندیشان و آزادیخواهان، شکنجه و کشته شدن جوانان و دانشجویان وطن در دانشگاه و زندان و خیابان می شود.
وقتی برای حفظ امنیت یک حکومت، به جای تثبیت عملی حقیقی و نه کلامی و دروغین وفاق ملی، با تقسیم ملت به خودی و غیرخودی، و با تزریق دشمنی و کینه و تفرقه، و ترویج شعار مرگ بر سلایق دیگر عقیدتی و ملی ( از جمله شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه در نماز جمعه ها)، بین آحاد مردم جنگی دروغین تحمیل شد، آن گاه برادرکشی افتخار می شود تا حکومتی بر اساس تفرقه تثبیت شود. وقتی به جای تقویت و تحکیم ارزشهای ملی و انسانی، تضادهای فرقه ای تشدید شود، دیگر چیزی از منافع وطن مشترک باقی نمی ماند تا در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری آن هر ایرانی باور کند که میتوان شریک بود و غیرتی ملی-انسانی داشت. چرا که هیچگاه با زور و دروغ ایمان و عقیده در دلها نقش نمیبندد- هر چند به ذائقه ی حاکم خوش آید.-
وقتی رهبر یک مملکت با ترفندهای دروغین کلامی( کیهانی) سعی در تلقین حضور ملی مردم در عرصه انتخابات به نفع تثبیت حکومت خویش دارد، آنوقت مردم میفهمند که در مقابل سوءاستفاده از حسن نیتشان هیچگاه نمیتوانند به چنین حکومتی اعتماد کنند.
چنین رهبری توقع دارد از نتیجه ی کشت خویش، چه محصولی بچیند؟ تا کی دروغ گفتن و دروغ خواستن؟!
1)بیش از ده سال از ماجرای قلع و قمع دانشجویان در خوابگاه دانشگاه تهران میگذرد و ما هنوز به یاد داریم نمایش دلجویی دلبرانه و رئوفانه ی آقای خامنه ای را از دانشجوی جوانی که چشمش را کور کرده بودند، و دست وپای دوستانش را شکسته بودند و اتاقهایشان را آتش زده بودند و یکی را هم کشته بودند.
نمیدانم در ذهن و قلب بزرگترین مقام حافظ امنیت کشور چه بود وقتی آگاهانه وعده ی پی گیری ماجرا برای دستگیری لباس شخصیها را میداد! آنروز شاید کسی فکرش را هم نمیکرد که بعد از مدتها، تنها دو سرباز نیروی انتظامی به جرم دزدیدن ریش تراش دانشجویان توبیخ شوند و دانشجویان در زندان بمانند و حتی یک نفر از لباس شخصیها شناسایی نشود! البته، در آن زمان پلیس صد و دهی در کار نبود که با تلفن یک شهروند گمنام در عرض ده دقیقه در صحنه حاضر باشد.
بعدها امیرفرشاد ابراهیمی در امنیت دور از وطن، عوامل آن یورش مغول وار را معرفی کرد، اما حضرت آقا به روی خود و ملت نیاورد و نگفت آنچه را باید میگفت! چرا که گفته بود آنچه را نباید میگفت!

2) وقتی در خرداد ماه امسال همان حادثه ی قلع و قمع لباس شخصیها به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد تکرار شد، باز آقا همان نمایش قبلی را تکرار کرد و از دل خون خود گفت تا دانشجویان که نه بلکه عوام خیال کنند بزرگترین ارباب حافظ امنیت کشور به خونخواهی رعیت خویش هنوز زنده است و مردم میتوانند آسوده بخوابند تا حقی از کسی ضایع نشود.
این چه مملکتی است که وقتی با تلفن یک شهروند گمنام، پلیس صد و دهش در عرض ده دقیقه خود را به صحنه میرساند، اما زیر نگاه دهها نگهبان مستخدم دانشگاه، لباس شخصیها میتوانند ساعتها به قلع و قمع دانشجویانش بپردازند، بریزند، بپاشند،بسوزانند، بشکنند، بکشند، اما آب از آب تکان نخورد ! تا رهبر بگوید دلش خون است! اما نگوید از چه دلش خون است! از قدرت مردم؟ و یا از بی قدرتی حکومت؟، از عدالتخواهی مردم؟ یا از بی عدالتی حکومت؟ از شجاعت مردم؟ و یا از ترس حکومت؟
براستی چرا کسی برای دل خون رهبر کاری نمیکند؟!
شاید کسی نمی داند دل رهبر از چه خون است؟
پس چرا خود نگفت؟!
شاید باید نمی گفت، تا سقوط نکند!

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

رمز گشایی راز مشایی و حکومت جمهوری ولایی (بخش دوم).

*بخش دوم: ولایت دوم پنهان و غیرعلنی پشت صحنه، در کنار ولایت پیدای بخشنامه ای آقای خامنه ای.
.
برا اساس این نظریه، پاسخگویی به تمام شبهات و بیان منطق زوایای پنهان و پیدای تمامی وقایع بیست سال اخیر مقدور خواهد بود.
قصد من در این مقالات به هیچ عنوان تبرئه ی حکومت نیست؛ بلکه قصد من این است که بگویم: بر اساس آیات قرآنی حکومت جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت پارادوکسیکال بدون امر مستقیم اولیاءالله و خداوند که نیازمند مالکیت و تصرف در جان و اراده ی مردم است، بیشتر از یک دروغ آگاهانه یا نآگاهانه نمیتواند باشد، و راهی به جز دموکراسی و مردمسالاری غیر دینی وجود ندارد.

در ادامه ی بخش اول این مقاله، اکنون به دو موضوع میپردازم:
الف- نظریه ی وجود یک نایب امام زمان در سایه- به جز آقای خامنه ای و خارج از حوزه ی مسئولین حکومت و برخی از نخبگان خودی و غیرخودی -.
ب‌- عدم امکان وقوع تسلیم دربست وبی چون چرا و بی بازگشت تمام ایرانیان به یک حاکم دینی، و بررسی اعتبار و ارزش تبعیت و اطاعت قلبی و بخشنامه ای بر اساس زور و یا اختیار؟
که هر دو موضوع ذیل یک پرسش مطرح میگردد:
پرسش این بود: نایب امام زمان در زمان فعلی کیست؟

الف) نایب امام زمان در سایه:
در موضوع اول، به امکان وجود حالتهای متنوع در جایگاه و میزان و نوع ارتباط کمی و کیفی و پیدا و ناپیدای نایب امام زمان با مسئولین و مردم میپردازم:
فرض کنید نایب امام زمان شخصی باشد به جز رهبر و برخی از نخبگان دینی منصوب شده ی مستقیم و غیرمستقیم توسط آقای خامنه ای.
اگر چنین شخصی وجود داشته باشد، نوع ارتباط او با مسئولین نظام میتواند به صورت غیرعلنی باشد، که در این صورت کارگزاران حکومت و علما به سه گروه تقسیم میشوند:
1-الف) شیعیان و پیروان نایب امام زمان غیر علنی.( که از سوی آنان ولی امر حقیقی از جانب امام معصوم وخدا انگاشته میشود) و در ظاهر با تمسک به تقیه، خود را پیرو آقای خامنه ای جا زده اند.
2-الف) هواداران منتسب به آقای خامنه ای.( که ولی انتخابی-انتصابی خبرگان، و ولی قانونی و بخشنامه ای است)، که در میانشان چند نفوذی از سوی نایب امام زمان غیر علنی وجود دارد.
3-الف) اشخاص مستقل که بین قانونمداری و تبعیت از رهبری و عقاید شخصی حیرانند.( از قبیل اکثریت آیات عظام و برخی از روحانیون صاحب عقیده و نیز برخی از فرماندهان سابق و فعلی نظامی سپاه و کارگزاران نظام).
0
1-الف) شیعیان نایب امام زمان غیر علنی:
نایب امام زمان ( غیر علنی) تنها با آقای مصباح و تنی چند از مسئولین ( به جز رهبر نظام و اکثر هواداران علنی او) ارتباط مستقیم دارد و از دید سایرین پنهان است. به عنوان مثال او میتواند تنها برای مصباح پیدا بوده و فقط با او مرتبط باشد و برای بقیه ناپیدا؛ و یا علاوه بر مصباح با احمدی نژاد و چند مسئول دیگر نیز مستقیما مرتبط باشد، اما با اشخاصی مثل آقای خامنه ای و منتسبین بلاواسطه ی ایشان از قبیل گروه کیهانی شامل شریعتمداری، صفار هرندی، اصولگرایان تندروی مجلس، و برخی از اعضای هیئت مؤتلفه از قبیل عسگراولادی و امثالهم ارتباطی نداشته باشد.
در این حالت آقای مصباح و مرتبطین دیگر مامورند و معذور، و باید طبق نظر و یا حکم مستقیم نایب امام زمان و یا تحت هدایت غیر مستقیم او از طریق مصباح یزدی، ضوابط و روابط ساختار قدرت حاکمیت را با توجه به ادبیات عوام و خواص جامعه تحت نظارت مستقیم مصباح تئوریزه و زیر دستان خود را مجاب و فرماندهی کنند.
در چنین حالتی بر رفتارهای مسئولین متصل به نایب امام زمان، وحدت رویه حاکم است، اما بر رفتار و باورهای عوامل غیرمتصل وحدتی حاکم نیست چرا که منطق تبعیت و اطاعت را در نمی یابند و به همین دلیل آراء و رفتارهایشان یک دست نیست.
برای نمونه: مواضع گروه کیهانی که منتسبین بلاواسطه ی آقای خامنه ای هستند: شریعتمداری و صفارهرندی و نمایندگان تندرو که به دلیل نفهمیدن حکمت و منطق رفتارهای نامناسب احمدی نژاد دچار پراکنده گویی، تناقض و نهایتا عصبیت میشوند. گاه او را تایید میکنند و گاه از تایید خودپشیمان میشوند.
برای نمونه میتوان به اعتراض مبلغ و یار غار رهبر یعنی سردمدار کیهانی گروه آقای خامنه ای، یعنی شریعتمداری اشاره کرد که در طی چند ماه گذشته علاوه بر نقدهای تند علیه احمدی نژاد از او حمایت کرد و در آخرین مواضع متناقض چند روز اخیر در باره ی انتصاب مشائی یکبار در مقاله ای تحت عنوان" چه کسی او را اداره می کند" با طرح تهمت نفوذی بودن مشائی بر او تاخت و بار دیگر در پی حکم حکومتی ملایم رهبری به احمدی نژاد در خلع مشائی از معاونت ریاست جمهوری حرفهای خود را پس گرفت.
تضادهای رفتاری و مواضع متناقض و متفاوت اصولگرایان هم به همین دلیل دوگانه بودن ولایت در بین اصولگرایان میتواند باشد که تا سرحد جان بر آن پافشاری میکنند.
همچنین در طیف مصباحیون نیز بدلیل سلسله مراتب تشکیلاتی و عدم ارتباط مستقیم تمام طیف مربوطه با ولی ناپیدا، ممکن است تا حدودی تشتت پیدا شود، حتی ممکن است با توجه به نیت تربیتی و یا ماموریت الهی و یا اغراض دیگر ولی ناپیدا که از سوی او به شیعیان و مصباحیون اعلام میشود، با توجه به دوگانه بودن رفتار در محیطی پیدا و ناپیدا، عملا در آراء و رفتارهای نایب امام زمان با مواضع متنوع وگاه به ظاهر ناهمگونی برخورد شود! که این موضوع نهایتا باعث تشتت آراء و واکنش های خارج از خط تبعیت تعدادی از پیروانش میگردد، که به همین دلیل ممکن است برخی از شیعیان او، به دلیل عدم درک این ناهمگونی در فرامین صادره، همین روزها ببرند و کناره گیری کنند و حتی افشاگری کنند! شاید بتوان افرادی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و تا حدودی مسعود ده نمکیرا از این گروه دانست که پس از تشتت آراء و تزلزل باورهای قلبی خود دچار انزوای عقیدتی شده و بریده اند.
ضمنا این "ولی ناپیدا" میتواند با تاکید بر خصوصیات شرک آلود و ناخالص برخی از علما و مسئولین از قبیل جاه طلبی و عشق به قدرت در جهت اهداف عالیه ی خود استفاده کند و بصورت غیر مستقیم باعث آدرسهای اشتباهی و تشتت آراء و رفتار دو گروه دیگر شود، از قبیل رفسنجانی، محسن رضایی و حتی برخی از اصلاح طلبان که اکنون در زندانند و یا به حاشیه رانده شده اند.
همچنین مقاومت احمدی نژاد درمقابل رهبر، و رفتارهای سؤال برانگیز مشائی و گروه او نیز میتواند از عواقب مستقیم و غیر مستقیم فرماندهی "ولی ناپیدا" باشد.
شاید اسفندیار رحیم مشائی هم دست پرورده ی همین "ولی ناپیدا" برای ریاست جمهوری یازدهم و یا تخریب و از هم پاشیدن چهره ی حکومت تمامیتخواه آقای خامنه ای باشد!
هر چند نمیتوان طبق اصل جنگ زرگری، رفتارهای غیرقابل پیش بینی و مقابله با رهبری احمدی نژاد را به درستی قضاوت کرد و آن را به حساب سناریوی انحرافی وجود اراده ی او در مقابل رهبری ندانست، اما انتصاب مجدد مشائی پس از عزل از مقام معاون اولی، به عنوان رئیس دفتر ریاست جمهوری چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا این عمل نشان از جرزنی احمدی نژاد در بازی با رهبری ندارد؟ و یا تمام اینها برای منحرف کردن توجه مردم از جنبش سبز در جهت مشغول کردن اذهان عمومی به بازیهای منجر به تثبیت نظام است؟ به نظر میرسد در هر دو صورت عزل وزیر ارشاد و اطلاعات که معمولا از منتصبین مورد وثوق رهبری هستند، میتواند برای سران ستادی هر دو گروه مجاب کننده باشد. برای گروه شیعیان "ولی غیر علنی" یک نوع قدرتنمایی در جهت تضعیف خامنه ای است، و برای حکومت که در حال شتاب و گریز از سقوط است، یک نوع آرایش مجدد چهره ی آلوده ی قبلی است. البته این رفتارهای نامتعارف احمدی نژاد، از دیدگاه اصولگرایان ناآگاه، ممکن است به غیرولایی بودن او و مقابله با رهبری انگاشته شود، و از دید اطلاح طلبان و اپوزیسیون نمایشهای منحرفانه ی حکومت از نهضت سبز تلقی گردد.
شاید به دلیل همین جهل است که طیف وسیعی از خودیها و غیرخودیها شگفت زده شده اند! تا جاییکه سایت منتسب به محسن رضایی در تابناک مینویسد: خبر عزل دو تن از اعضای کابینه محمود احمدی نژاد و شایعه جدی احتمال عزل سه تن از وزیران دولت رو به پایان نهم حلقه دیگری از زنجیره اقدامات شگفت آور رئیس این دولت آن هم در کمتر از ده روز از پایان کارش را کامل کرد.
اما بنابر نظریه ی مطرح شده در این مقاله، تنها با وجود دو مرکز تصمیم گیری و تصمیم سازی ( با منطق ولایی) است که میتوان شاهد اینهمه دوگانه گیها بود. به این ترتیب هیچ اتفاقی در حکومت جمهوری اسلامی، جای شگفتی ندارد؛ و وجود دو ولی امر مسلیمن در یک زمان: یکی ولی فقیه انتخابی و بخشنامه ای آقای خامنه ای و دیگری نایب امام زمان در سایه( غیر علنی)، میتواند کلید رمزگشای تمام اتفاقات و رازهای مگوی لااقل بیست سال اخیر ایران باشد.

به عنوان نمونه: رفتارهای عوامل اصلی و غیر اصلی قتلهای زنجیره ای هم میتواند ریشه در فرماندهی همین ولی ناپیدا داشته باشد. و بر مبنای همین نظریه میتوان به اظهار نظر اکبر گنجی در باره عوامل قتلهای زنجیره ای هم شک کرد. رازی که بر مبنای نظریه ی مطروحه، به آسانی گشوده میشود.
در ادامه ی مطلب به مبانی عقیدتی و قرآنی عدم امکان تبعیت و اطاعت مطلق شیعیان نایب امام زمان و اولیاء الله خواهم پرداخت( جایی که در قرآن در سوره ی کهف حضرت خضر به حضرت موسی- که ادعای پیروی از او را داشت- گفت: إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (تو هرگز-الی الابد و به قول امروزیها عمرا- نمیتوانی از من اطاعت و همپای من صبر کنی)-*. در این داستان خضر همان ولی الله بود که با کشتن و سربریدن نامتعارف طفلی در کنار بندر، اعتراض موسی و تعقیب شهروندان بیخبر از ماموریت خضر ناآشنا و ناپیدا را در پی داشت تا جاییکه موسی از ادعای تبعیت از ولی الله دست برداشت!
ادامه دارد...
========================

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

رمز گشایی راز مشایی و حکومت آقای خامنه ای.(بخش اول)

*بخش اول: نایب امام زمان کیست؟
این نوشته به شناسایی نایب امام زمان و اهداف او، که می تواند نه مصباح باشد و نه آقای خامنه ای- اما زنده و فعال و گمنام است - کمک میکند:
آی
ا میدانید چگونه ممکن است قاتل و مقتول هر دو به بهشت بروند؟- در حالیکه هر دو در مقابل هم به تکلیف خویش عمل میکنند؟!- اگر شما در یکی از جنگهای صدر اسلام حضور داشتید میدانستید که چنین امری ممکن است. چرا که در باور دینی، دنیای فانی فرصت محدود آدم شدن با ادای تکلیف و نقش پذیری در یک سناریوی اجتماعی است. و در این سناریو گاه به دلیل بندگی و خلوص دو بازیگر در مقابل هم، جایزه به هر دو نقش قاتل و مقتول تعلق می گیرد.

این نوشته تنها یک نظریه بر اساس شواهد، قرائن و حوادث و تجربیات شخصی و نیز باورهای دینی برخی از مسلمانان و مسئولین نظام است که میتواند تمامی رفتارهای بیست سال اخیر را بصورت کاملا منطقی توجیه نماید: از انتخاب آقای خامنه ای به عنوان رهبر تا سناریوی مشایی.
اصول موضوعه ی این منطق کاملا منطبق با وقایع متکی بر آیات قرآنی و قواعد حاکم بر حکومت جمهوری اسلامی است؛ بنابراین جای تامل دارد، که برا اساس این منطق، پاسخگویی به تمام شبهات و بیان منطق زوایای پنهان و پیدای تمامی وقایع بیست سال اخیر مقدور خواهد بود.
با خواندن این متن ما به وجود ریشه هایی به جز آنچه آقای گنجی و دیگران بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم افشا کردند، احتمال میدهیم. احتمالی که باعث میشود هیچگاه با یقین حکمی را صادر نکنیم. و همیشه جایی برای شک بگذاریم. با خواندن این متن پی میبریم که محتمل است بسیاری از متهمان اصلی حکومت به صرف اعتقادات و باورهای قلبی بصورت صادقانه ونه بصورت مزدوری بیرحم به جان مردم بیفتند و برای پرداختن بهای آن در پای چوبه های دار دنیا صمیمانه و عاشقانه آماده باشند. آماده باشند تا بعنوان یک شهید پر افتخار روزی هزار بار روی مین بروند. آماده باشند حتی بعنوان یک مفسد فی الارض مرتکب تکالیفی شوند که مورد لعن عوام الناس قرار گیرند اما نتیجه اش بهشت باشد.

رمزگشایی سناریوی اخیر "مشایی –احمدی نژاد-رهبری"، شاید بتواند پاسخی باشد به تمام وقایع بیست سال اخیر پس از فوت آقای خمینی، از انتخاب و یا کشف و یا حتی انتصاب ایشان بعنوان رهبر نظام، در مقام ولی مطلقه ی فقیه تا انتخاب و یا انتصاب آقای رفسنجانی بعنوان رییس جمهور، تا پروژه ی آزادی صوری مطبوعات در دوران پس از جنگ، تا میدان گرفتن فرقه ی مصباحیون و قتل های زنجیره ای و حمله به خوابگاه دانشجویان در هیجده تیر و دل خون رهبری، تا تکرار مجدد آن در خرداد 88 ، و باز هم دل خون رهبری! پس از سناریوی دوره ی دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد تا سناریوی مشایی.
تا زمانیکه آیت الله خمینی بعنوان رهبر انقلاب در حیات بود، طبیعی است که مسئولیت تمام وقایع دهه اول انقلاب و توانایی انسجام حکومت، بر عهده ی مستقیم ایشان بود. اما پس از آن خلاء یک رهبر قدر قدرت کاملا ملموس شد، که برای حفظ انسجام نظام به عنوان قصل الخطاب بتواند بر روحانیون حوزه های علمیه و کارگزاران لشکری و کشوری نظام، و البته اکثریت توده های مردمی تسلط کافی داشته باشد.
مسلما در آن برهه چنین رهبری وجود خارجی نداشت؛ بنابراین اولین پرسشی که در آن مقطع برای سران نظام مطرح شد این بود که چگونه میتوان انسجام نظام ج.ا را حفظ کرد؟
این سوالی بود که تنها یک نفر توانست به آن پاسخ بگوید:
این شخص نه آقای مصباح بود، نه آقای رفسنجانی، و نه هیچیک از اعضای شورای نگهبان قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری، و البته هیچیک از علمای حوزه های علمیه که هر یک قدرت محدودی داشتند.
این شخص تنها میتوانست یک نفر باشد :
نایب امام زمان.
او تنها شخصی بود که میتوانست همگی را به انحاء مختلف علنی و پنهانی مجاب کند.
کسیکه بتواند رابطه ای معنوی و قلبی با مجریان منویات خویش برقرار سازد، کسیکه بتواند تمام عوامل مؤثر قدرت را مجاب کند بی آنکه هر یک از آنان بتواند رابطه ی خود را با او علنی کند.
این شخص که هیچ جا رسما نبود و همه جا هم بود، کسی جز نایب امام زمان نمیتوانست باشد.
کسیکه تمام معتقدان صادق باورش دارند و قلبا مطیع اویند و از او تبعیت میکنند!
مسلما چنین شخصیتی نمیتواند انتخابی باشد و به قول آقای مصباح باید مشروعیت وجود خود را از خداوند اخذ کرده باشد، نه علما و فقها و مومنین و مردم. ضمنا چنین شخصیتی را نمیتوان طی یک پروژه ی تحقیقاتی و یا بحث و منطق در یک شورای انسان های خطاپذیر کشف کرد. چنین شخصیتی باید قبلا و بطور مستقیم بر اذهان و بر قلب معتقدین به او تاثیر گذاشته باشد تا در موقع لزوم با جان و دل از او فرمان برند.
ظاهرا بر اساس روایات و باورهای شیعی، نایب امام زمان نمیتواند وجود خود را برای عوام و جامعه بصورت علنی اعلان کند. بنابراین او میتواند ارتباطی محدود و بصورت شخصی با افراد معتقد برقرار کند و به هر یک ماموریت خاص بدهد ( آن هم بصورت سری و کاملا محرمانه)
سناریو و نقشه ی راه با نایب امام زمان است و در صورت اخلال بیخبران باز اوست که نقشه ی ادامه ی راه را ترسیم و ابلاغ میکند.
حتی مجریان این ماموریت ها و سناریوها، بدون شناخت یکدیگر هر یک جداگانه به تکلیف خود عمل میکنند و بصورت نادر تعداد محرمان اسرار از راز دیگری خبر دارند. هر یک خیال میکند که تنها خود اوست که مرتبط و متصل است. محرمان اسرار بعنوان فرماندهان ستاد محدودند و به جز مواردی خاص با یکدیگر هیچ ارتباط سازمانی و ساختاری معنامندی ندارند. شاید به جز معدود سازمانهای شبهه مافیایی، این تنها چارت سازمانی فرماندهی باشد که مدیران آن هیچگونه ارتباط سازمانی مصوبی با یکدیگر ندارند و البته بر خلاف سازمانهای مخوف مافیایی که عالم بر اعمال فسادبرانگیز خویشند، ایشان اهداف مقدسی را در دستور کار خویش دارند. اهدافی که مبتنی بر باورهای قلبی و تسلیم به خداوند یکتاست. در چنین سناریویی است که گاه به دلیل بندگی و خلوص دو بازیگر در مقابل هم، جایزه به هر دو نقش قاتل و مقتول داده میشود. وقتی هدف دنیا آدم شدن از راه بندگی و محبت باشد آنگاه برای قاتل و مقتول فرقی نمیکند چه نقشی داشته باشد.
کارگردان دنیایی چنین سناریویی میتواند نایب امام زمان باشد.
لابد میپرسید: نایب امام زمان در زمان فعلی کیست؟
من نمی گویم نمیدانم! اما به شما پیشنهاد میکنم احتمال بدهید آقای مصباح و مقام عالی نظام نباشد.
در ادامه ی مطلب در پست بعدی مصادیقی بر این نظریه از قرآن و وقایع اتفاقیه ارائه خواهد شد.(ادامه دارد)...

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

رهبر:عقل یعنی بدانیم امنیت ملی وابسته به تسلیم مردم، و یا حذف و سقوط غیرمن است!

*سخنرانی "مقام عالی نظام" در روز عید مبعث در حضور عده ای از سرسپردگان قانونی خویش، بیانگر این بود که راهی برای انصاف، مشارکت، و مردمسالاری مورد ادعای ایشان باقی نمانده و تنها گزینه ی عادی شدن اوضاع، حذف یکی از طرفین است.
ایشان تنها راه امنیت ملی را سرسپردگی عقل ملت به امنیت خویش و اعمال سلیقه ی شخص خودش دانست؛ و در غیر اینصورت با منفور دانستن معارضین حکومت مطلقه ی خویش، تمام مدعیان بی عقل حکومت را به سقوط وحذف تهدید کرد.

طرح پرسشی از پدیده ای بنام حسین شریعتمداری( هیچکاره همه کاره!)

*حسین شریعتمداری بعنوان یکی از شخصیتهای بی مسئولیتی که در پشت پرده ی سیاست با بضاعتی بسیار بسیار اندک !!( به تاسی از ادبیات خودش در مورد رقبای احمدی نژاد) از قدرت مانور و حاشیه ی امنیت بالایی برای بازی کردن با حیثیت و امنیت آحاد این مملکت برخوردار است، همواره در مقاطع حساس در منکوب کردن مطالبات مردمی نقش به سزایی ایفا کرده و هیچگاه مورد بازخواست هیچ مقامی قرار نگرفته است.
حضرتش در صفحه دوم امروز روزنامه کیهان اقدام به درج یادداشتی با عنوان "دور از انتظار بود !" در اعتراض به انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت معاون اول ریاست دولت دهم افاضاتی نموده اند که متعاقبا طی مقاله ای با عنوان "آقای شریعتمداری مردم همه ریش ندارند! " مورد خطاب و عتاب هواداران احمدی نژاد در سایت نظام آباد قرار گرفته اند! در ذیل به نکاتی تعجب برانگیز از افاضات ایشان پرداخته میشود تا به عمق فاجعه در پشت صحنه ی رهبری نظام بیشتر بیندیشیم:
حسین شریعتمداری: امتیاز احمدی نژاد چون انسانی جایزالخطاست( مانند رهبر که انسانی جایزالخطاست)* از 100 به 90 کاهش میابد!!!
براستی، معلوم نیست حسین شریعتمداری خود به عنوان یک انسان جایزالخطا چه کاره ی این مملکت است که با این جرات میتواند تمام سردمداران خودی و غیرخودی مملکت و دنیا را با بدترین نوع تحقیر و توهین متصور، به چالش و به افتضاح بکشد و ککش نیز از سوی مقام عالی نظام** و از سوی قاضی مرتضوی گزیده نشود؟!
ببینید او بعنوان یک شهروند معمولی و نماینده ی مقام عالی نظام در روزنامه ی تندرو و هتاک کیهان با مجوزی نامرئی اجازه ی دخالت در تمام امور مملکت را به خود میدهد، راجع به رییس جمهور محبوبش که تا چندی پیش تمام مخالفانش را به تیغ میکشید، بعد از انتخاب مشائی در مشهد چگونه عاقل اندر سفیهانه اظهار نظر میکند ( انگار مردم میدانند که احمدی نژاد عروسک خیمه شب بازی اوست)!
شریعتمداری میگوید:
احمدي نژاد نيز مثل هر انسان ديگري جايز الخطاست ولي خطاهاي ايشان در مقايسه با ويژگي هاي برجسته و مثبت و بعضاً منحصر به فردي كه دارد نهايتاً امتياز او را از 100 به 90 كاهش مي دهد و اين در حالي است كه سطح امتياز نامزدهاي رقيب احمدي نژاد نه فقط بسيار پائين تر و غيرقابل مقايسه با ايشان است، بلكه برخي از آنان به كمترين نصاب از امتيازات لازم نيز نمي رسند!!!( عجبا!! حیرتا!!! چقدر این پدیده ی جایزلخطا از خود راضی است؟!! آنهم کسیکه امتیاز خودش از هزاران نمره از صفر کمتر است تا حدی که به تعبیر مقام عالی نظام در عید مبعث میتوان گفت سقوط کرده است!) *. اكنون با اعتقاد كامل به همان فرمول منطقي ( هه...! چقدر علمی فکر میکند آقا؟!) و تاكيد بر شايستگي بسيار فراتر احمدي نژاد نسبت به ساير نامزدها ( با یک تیر دو نشان میزند هم احمدی نژاد را مثل یک نوکر بالا میکشد هم دیگران را تحقیر میکند!!! معلوم نیست ایشان چه نابغه ی کشف نشده ای است؟؟)، بايد گفت؛ آثار منفي و ضريب تخريبي يك «خطا»، اولا؛ با «نوع خطا» و ثانياً؛ با جايگاه و موقعيت «مرتكب شونده خطا» رابطه مستقيم دارد و هرچه جايگاه كسي كه مرتكب خطا شده است خطيرتر و با اهميت تر باشد، آثار منفي و دامنه تخريبي «خطا» بيشتر و گسترده تر خواهد بود ( تفکر علمی را ملاحظه بفرمایید! رابطه ی مستقیم بین ایکس و ایگرگ و از این حرفها... عجبا! حیرتا!). از اين روي وقتي آقاي دكتراحمدي نژاد در سفر اخير خود به مشهد، آقاي اسفنديار مشايي را به عنوان معاون اول رئيس جمهور معرفي كرد، موجي از حيرت آميخته با تأسف و نگراني بر دل و جان قاطبه رأي دهندگان به آقاي احمدي نژاد نشست ( معلوم نیست که ایشان کی و کجا وکیل قاطبه رای دهندگان شده است! که از سوی ایشان با این اطمینان نوکر خود را مثل اربابها زیر سوال میبرد؟) و اين اقدام آقاي احمدي نژاد را فراتر از كج سليقگي دانسته و نوعي بي اعتنايي - البته ناخواسته- به ملت تلقي كردند و به عقيده نگارنده حق داشته و دارند.
( رو را میبینید؟ میگوید قاطبه ی رای دهندگان به نظر نگارنده-یعنی خودش- حق دارند! خوشا به حال قاطبه ی رای دهندگان که نظر نادیده شان به تایید شریعتمداری که هیچکاره ی مملکت است بر حق است!!)
به نظر شما آیا قاضی مرتضوی نباید به خاطر این نوع ادبیات ایشان را جوری به سیخ بکشد که دیگر جرات نکند به سه کاندیدای مقابل احمدی نژاد نمره ی بسیار کمی بدهد که ایشان رفوزه که هیچ بلکه سقوط کنند)؟
ایشان در ادامه ی اعتراض خود به انتصاب مشایی بعنوان معاون اول از سوی ا.ن میگوید:
اكنون بايد از رئيس جمهور محترم پرسيد آيا مردم در انتخابات اخير به آقاي مشايي راي داده اند كه حالا مجبور باشند حضور ايشان را در جايگاهي تقريباً همطراز رئيس جمهور و فراتر از همه وزرا و اعضاي كابينه تحمل كنند؟!
طبق همین الگو و استدلال غیرمنطقی میشود از برادر حسین شریعتمداری پرسید آیا میتوان از نمایندگان مجلس خبرگان هم همین سوال را مطرح کرد که:
آیا مردم در انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان -که صلاحیتشان قبلا به تصویب شورای نگهبان مورد تایید رهبر رسیده است تا آنان هم رهبر را تعیین و به خیال مصباحیون**** کشف کنند(!؟!)***- به اعضای مجلس خبرگان رای داده اند که حالا مجبور باشند حضور ایشان ( مقام عالی نظام)** را در جایگاهی تقریبا همطرازبا باریتعالی و فراتر از همه ی قوانین نوشته و نانوشته تحمل کنند؟!
گویا برادر شریعتمداری آنقدر از موقعیت خود اطمینان دارد که اصولا لزومی نمیبیند کمی مراقب تعمیم منطق علمی خویش به ساحت مقام عالی نظام باشد.
ضمنا این سوال را میشود از رهبر هم پرسید: که آیا مردم به خبرگان مورد تایید شورای نگهبان مورد تایید رهبر رای داده اند تا در این دور باطل خود را مسخره کنند؟!!! که مثلا انتخاب کرده اند؟ آیا مشارکت صوری مردم در شامورتی بازی انتصابات برای اغفال ایشان نیست که خیال کنند انتخاب کرده اند؟!
-----------------
* تعبیر از نگارنده است!
**این تعبیر بدیع و عاریتی از مسعود ده نمکی است.
*** به این میگویند دور باطل و یا مدار بسته.
****مصباحیون= فرقه ی طرفدار مصباح یزدی که معتقد است ولی مطلقه ی فقیه تنها یکبار از طریق دل خبرگان کشف (؟!) میشود و پس از آن دیگر نمیتوان در آن تجدید نظر کرد و ولایت او الی الابد است!!!!!!!!!...

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

مصداق تشویش اذهان عمومی

*سلام آقای ده نمکی!
میگویید: دولت با شعار مبارزه با فساد و بی عدالتی به پیروزی رسید!
متهمتان نمی کنم که با تکنیک تبلیغاتی دارید وسط دعوا نرخ تعیین می کنید؛ اما مایلم بدانم با وجود این همه شبهه آیا مبانی اعتقاد و یقین شما محکم تر از مبانی یقین آیات عظامی است که خود از تئوریسینهای نظامی هستند که اکنون خود منتقد آنند؟!
آیا شما یقین دارید که دولت بر اساس این شعارها براستی پیروز شده است؟ و یا تنها توانسته تعدادی رای بیاورد؟ و یا بر اساس قرائن و شواهد میتوان این احتمال را داد که پیروزی و برتری صوری دولت بر اساس فتوای همان متفکرین منحرف مهیا شده است؟
مقام عالی رتبه نظام در سخنرانی خود گفت: خیلی بعید است که در این وسعت تقلب شده باشد! ایشان نگفت: یقینا تقلب ممکن نیست! اما علی رغم ادعای هر سه کاندیدا جریان را به مسیر قانونی انداختند که مجریان و ناظرین آن خود متهم بودند و در قبال اعتراض صریح و میلیونی مردم هیچ مدعی العمومی هم آفتابی نشد تا لااقل در چنین موقعیت خطیری از سر تدبیر برای رضایت قلبی ملت بازشماری را به هیئتی بیطرف که خود متهم نباشد واگذارد! اصولا وجود رهبر برای همین مواقع است که برای رضای خدا به آرامش باطنی و رضایت عمومی مردم تن دهد. اما متاسفانه تبریک زودهنگام مقام عالی پیش از تایید متهمین شورای نگهبان باعث خشم بیشتر مردم مغبون شد. این در حالی بود که حتی آیت الله جوادی آملی به نظارت متهمی همچون شورای نگهبان اعتراض کردند. آیا مقام عالی رتبه این مخالفتها را شنیدند و دم نزدند؟ چرا؟! حتما باید بعد از مشوش شدن اذهان عمومی کار از کار بگذرد؟! آیا این خود از مصادیق تشویش اذهان عمومی نیست؟ آیا تنها نقد رفتار و گفتار مقام عالی رتبه نظام خلاف قانون و مصداق تشویش اذعان عمومی است؟ آیا شان و حقوق ایشان از حضرت علی بیشتر است؟
آیا رفتار ایشان با رییس جمهور قبلی و فعلی یکسان بوده است؟!
آیا ایشان با سکوتهای معنادار خود مهر تاییدی بر فتاوی متفکرین منحرف مورد نظر شما نمیزنند؟! چگونه باید باور کرد که دل ایشان از ماجرای زنجیره ای خوابگاه دانشجویان خون باشد اما پلیس نتواند حتی یک نفر آنها را به مردم معرفی کند؟!!!
وقتی پلیس 110 با تلفن یک همشهری در عرض ده دقیقه در محل حاضر است چطور خوابگاه دانشجویان مورد نظر شما که باید به هوش باشند زیر چشم دهها نگهبان لت و پار میشود و هیچکس از ماهیت لباس شخصیها مطلع نمیشود و لااقل برای دل خون رهبر کاری صورت نمیگیرد؟!!
به نظر شما با بهانه ی امنیت ملی(بخوان امنیت خودی) میتوان بیش از این با دل مردم بازی کرد و خوش خیال بود؟ آیا حکومت بر دلها با غصب آنها ممکن است؟

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

اعلام جرم علیه قائلین شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه"

*سی سال است که با میدان دادن به شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" در تریبون ها و مجامع رسمی دولتی عملا به حذف ایرانیان مخالف و یا منتقد نظریه "ولایت مطلق فقیه" دامن زده می شود! آیا حمایت کنندگان ترویج این شعار علیه وحدت ملی اقدام عملی نمیکنند؟ آیا اینان از مصادیق تشویش اذهان عمومی نبوده و رفتارشان ضد امنیت ملی نیست؟
برادر مسعود ده نمکی!
در ابتدای پست آخر وبلاگتان با عنوان "هرکس از راه دین نان می خورد روباه است! " که یحتمل اشاره ای است به شرکت کنندگان مخالف دولت در نماز جمعه ی فردا به امامت آقای رفسنجانی نوشته اید:
امید وارم به خاطر این جمله حضرات جوش نیاورند و دوباره با کامنت های پرشور از سر بی شعوری همه چیز را سیاسی نکنند!
من مثل شما با نگاه خصمانه و سیاه و سپید، منتقدین عاصی و بی پناه و بی وطن را جوشی نخوانده، و به مصداق سوابق پرشورتان در لباس شخصی سیاست و هنر، تعبیر زودجوش دیرپز را به کار نمیبرم! شور را حمل بر بی شعوری نمی کنم، و امیدوارم شما هم اگر مقدور است نوشته ی من را سیاسی قلمداد نکنید! و آن را سانسور و حذف و بایکوت نکنید! اما با شما موافقم که: با مردم نباید روباه صفتانه رفتار کرد! و نیز با جمله ی آخرتان هم موافقم که: "پیدا کردن مصداق گوسفند هم در بیان شریعتی از تعبیر استحمار توده ها آسان است و بقیه را هم شما بیابید!"
در همین رابطه بی ربط نمیبینم که با اشاره به محکومیت محسن نامجو( که شخصا با نحوه خواندن ایشان که به نوعی تمسخر باورهای مردمی است موافق نیستم چرا که در آن از نقدی منصفانه و محترمانه نشانه ای نمیبینم) به همت خادم القرآن آقای سلیمی و قوه ی قضائیه از شعور شما مدد گرفته و برای پرسشهای خویش با دریافت پاسخی شعورمندانه و عاری از ریا و فریب و نیرنگ و خدعه و عوامفریبی بر شعور خویش بیفزایم:
پرسش ها:
1)اگر روایت سخنان اما سجاد درست باشد: شما اصولا خود را مصداق کدام گونه از حیوانات میدانید؟ شیر؟ گرگ؟ روباه، سگ، خوک، گوسفند؟ میدانم خانواده ی محترم حضرتعالی همچون من، دوست دارند شما شیر باشید! و نظرات من را که محتوای توهین آمیز و غیرمرتبط با نوشته هایتان ندارد و به درخواست خودتان گه گاه قلمی میشود از پیام گیرتان حذف و سانسور نکنید.
2)آیا اعلام جرم علیه قائلین شعار و شعور" مرگ بر ضد ولایت فقیه"، خود جرم است؟ و چرا؟
3)به نظر شما چرا سالهاست مقام رهبری به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه مهر تایید میزند؟
4) آیا گناه اعتراض و اعلام جرم علیه مقام رهبری از اعتراض و اعلام جرم علیه حضرت علی در صدر اسلام گناه تر و مجرمانه تر است؟
5)آیا ایرانیانی که به نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه اعتقاد ندارند باید بمیرند؟! آیا الزام اجباری به تمکین از ولایت مطلقه فقیه (مقام رهبری) کفایت نمیکند که باید به زور بدان باور و ولایت قلبی هم داشت؟
6)آیا وطن ایرانیان دگراندیش و غیرخودی مصادره شده است؟ و یا مخالفین قانون اساسی که پس از تصویب آن به دنیا آمده و یا تغییر نظر داده و یا به هر دلیل با آن مخالفند باید از حقوق مؤثر یک ایرانی محروم شده و غیر خودی خوانده شوند؟
7)اگر حق و وطن ایرانیان مصادره نشده است، پس چرا یک ایرانی نمیتواند در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری مشارکت داشته باشد؟ ایرانیانی که پس از انقلاب بدنیا آمده و یا تغییر رای داده و یا به نام دین مغبون شده اند باید در کجا زندگی کنند تا قادر باشند بصورت مستقیم در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری میهن خویش مشارکت کرده و در سایه ی سیاهی ها نادیده گرفته نشده و نمیرند؟
8)اگربه حکم و قیاس آمارهای سی ساله ی انتخابات نمایشی مختلف، و حوادث عینی در کوچه و بازار، و سخنان رهبری در رسانه های زنجیره ای دولتی مبنی بر وحدت تلقینی آحاد جامعه به نفع خودی؟( با نیت خیر) این وحدت حقیقی نباشد که نیست، پس جز مکر و خدعه و نیرنگ و دروغ چه میتواند باشد؟
9)آیا رای چهل میلیون ایرانی برای تثبیت نظامی است که به مرگ ایرانیان غیرمعتقد به ولایت مطلقه فقیه( صاحبان زور و عده -به ضم عین- بخوانند غیرخودی) مشروعیت میدهد؟
10)آیا حقیقتا رای چهل میلیون ایرانی، رای ایجابی برای تثبیت نظامی بوده است که از آنان بصورت ابزاری استفاده میکند؟ و یا حضوری سلبی هم میتواند باشد که به خواستاران و مجریان مرگ خویش میخواهد بگوید نه!
برادر مسعود ده نمکی!
لطفا یا سیاسی ننویسید و یا اگر می نویسید و صداقت دارید به این پرسشها ( بدون اعمال زور) پاسخ دهید!
11)من میخواهم بفهمم شما چگونه میتوانید با وجدان خود کنار بیایید و با این مواضع سیاسی-هنری، دم از روشن ضمیری بزنید و در حاشیه ی امن هر چه دلتان خواست بگویید، اما من نمیتوانم حتی به جناب شریعتمداری و مصباح انتقاد کنم چرا که ایشان ذوب در ولایت شناسایی شده خودی هستند اما من غیرخودی قلمداد شده ام؟!
12)لطفا از صداقتتان مایه بگذارید و اگر قادر بوده اید نفس خود را امر به معروف کنید به من هم بگویید چگونه میتوان پیش از امر به معروف و نهی از منکر نفس خویش ( نه دیگران)، به تمام دیگران غیرخودی جز خود پرداخت؟! چگونه انسان محدودی که زورش به نفس خود نمیرسد میتواند دیگری را امر به معروف کند؟ به چه دلیل و جراتی مخاطب آیه قرآن را اولیاء نگرفته اید و خود را مخاطب قرارداده اید؟! با این حساب آیا این امر به معروف حضرات از ماه بهتران، زیر بنای دروغ و عوام فریبی دارد و یا صداقت راستی؟
13)اگر من بخواهم طبق اصل قانون اساسی، شما و خواستاران مرگ خود را با کلماتی منتقدانه و غیربراندازانه، نهی از منکر کنم چه باید بکنم؟ آن هم وقتی در مدار بسته ی قانون تنها نمایندگان خودی میتوانند حضور یابند؟
14)براستی اگر شما جای من بودید چه میکردید؟ آیا وطنی دیگر برای خود دست و پا میکردید؟ و یا انقلاب میکردید؟ و یا تنها به خدا پناه میبردید و به هر شعار خصمانه و خشن و تمامیتخواهانه ای که خواستار بردگی و بندگی زورمدارانه و نابودی شماست تن میدادید؟
آیا بیان این حرفها توهین به شماست؟
15)آیا این پرسشها از مصادیق تشویش اذهان عمومی است؟
16)آیا هر پرسش و اظهار نظری که برخلاف قانون اساسی و یا در نقد و اصلاح قانون اساسی و یا بر خلاف نظر مقام رهبری باشد مصداق تشویش اذهان عمومی و یا رفتاری براندازانه است؟
17)آیا من میتوانم علیه کسانی که سالها در نماز جمعه شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را میدهند و کسانی که به این شعاردهندگان آفرین میگویند و کسانی که مرا مخفیانه و علنی بصورت زنجیروار میکشند و ترور میکنند و در امنیت کامل در شهر آزادانه میگردند، اعلام جرم کنم؟
18)آیا اعلام جرم علیه شهروندان ایرانی، فقط ازحقوق حقه ی مدعی العموم( تو بخوان مدعی الخصوص)، و خادمین منتسب به قرآن ( آقای سلیمی) است و یا حق هر ایرانی دیگر هم میتواند باشد؟
19)آیا اعلام جرم میتواند علیه مسئولین نظام هم باشد و یا مقام آنها مقدس تر از ائمه است؟
تا آنجاییکه من میدانم اعلام جرم تنها علیه دیکتاتورهای حاکم از سوی حکومت جرم محسوب میشود.
20)نظر شما بدون اعمال زور و بدون لو دادن آی پی اینجانب به سربازان گمنام امام زمان، به یک ایرانی که قصد براندازی و تشویش اذهان عمومی ندارد چیست؟
Jonamoos Browser (Anti Filter)
Filtered Url : : آدرس سايت فيلترشده