۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

تصمیم گرفتم کرم شوم.

*خودم را میتراشم:
پیش فعالٍ* بدون پا، آخرش میترکد!
نخوانده‌هایت را بالا می‌آوردم،
تو هم نخورده‌هایم را بالا بیاور!
تا زندگی در آرامش تداوم یابد.
اگر می‌شد با مخاطب داستان کاری نداشت، شاید می‌شد رستگار شد. از سویی معلوم نیست چرا دیگران باید به مونولوگ شخصی من گوش کنند بدون آنکه من آنها را بشناسم و آنها مرا بخواهند؟ اگر پای خدا وسط نباشد، دستانمان مظلوم ترین اعضای بدن ما هستند که از این بیگاری، تنها خستگی و درد مفاصل نصیبشان میشود. میدانم چاره ای نیست. باید یک کاری کرد. برای همین میخواهم فردا بروم کلانتری اجازه بگیرم اگر ایرادی نداشته باشد بروم کرم شوم. این تنها کاری است که هیچوقت دوست نداشتم وقتی بزرگ شدم به آن بپردازم. اگر از من پرسیدند در کدام خاک میلولی؟ خواهم گفت در خاک باغچه‌ی شما جناب سرهنگ. میدانم که از آن پس دیگر با من کاری نخواهند داشت و من خواهم توانست تا دم مرگ زندگی کنم، بدون آنکه مجبور باشم بدون هیچ دلیلی آرتروز و سرطان حسرت بگیرم. در غیر اینصورت باید برای ادامه یک دروغی بتراشم. در هر صورت شاید سیل شدن بهتر از باتلاق شدن باشد. فقط مشکل اینجاست که برای کشف ماجرا باید تا پایان سناریو زنده ماند.
او.کی! زندگی میکنم؛ روز و شب، بی وقفه و بدون سانسور. مثل همین متن فی البداهه و بدون ویرایش در ساعت سه نیمه شبی که صبحش نمیتوان تا لنگ ظهر خوابید.
امیدوارم از من نخراشیده باشید؛ داشتم خودم را میتراشیدم.
مرسی؛ و موفق باشید.
see you later
.......................................................................................................................................
توضیح:
*"پیش فعالی"
نوعی اختلال روانپزشکی در کودکان است که کودک درتمرکز و دنبال کردن دستورات دچار اشکال بوده و باعث می شود نتواند توجه کند، فلذا بیمار اعمال را بدون فکرانجام می‌دهد. پیش‌فعالان عموما شامل سه گروه می‌شوند: 1- بی‌‌توجه، 2- تکانشگر (پرفعالیت)، 3- مرکب ( آمیزه‌ای از نوع اول و دوم).در نوع اول بیمار هیچ توجهی به صحبت‌های طرف مقابل نمی کند و آشفته و حواس‌ پرت و کم تمرکز است. اما در این نوشته، منظورنویسنده نوع دوم (پرتحرکی / تکانشگری) است که در آن کودک بسیار پرتحرک بوده وعمدتاً دست به کارهای خطرناک از جمله بازی با وسایل برقی، ‌بالا رفتن ازدیوار و یا کمدها و... می‌زند، پرحرف است، رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهد، دائماً می‌خواهد جلب توجه کند؛ سرجای خود مدام وول می‌خورد؛ حرکت‌های بی‌جا از خود نشان میدهد، ‌با دست هایش زیاد بازی می کند، برای انجام هرکاری عجله دارد و همیشه درحال دویدن است. اما چنانچه اولیاء کودک نتوانند با رفتار درمانی در بهبود بیمار توفیق یابند، ناگزیر از دارودرمانی و یا آمیزه‌ای از آن دو روش خواهند شد. آنچه اولیاء در روش مواجهه با بیمار باید رعایت کنند از جمله: تقدم تشویق برتنبیه، جدا دانستن رفتار ناپسند کودک از شخصیتش، ابراز علاقه، و فاصله گرفتن ازکشمکش است. ( لینک). هشدار جدی در درمان این عارضه این است که در صورت عدم رعایت روش بهداشتی با بیمار، اولیاء باید منتظر نوع مرکب بیماری که رفتارهای بیمار را غیرقابل پیش‌بینی می‌کند باشند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

اصل ۱۱۱ قانون اساسی

*برکناری رهبر
هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و می‌باشد. در صورت فوت یا کناره‏گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفی رهبر، شورایی مرکب از رییس جمهور، رییس قوه قضاییه و یکی از فقهای شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبری را به طور موقت به عهده می‌گیرد و چنانچه در این مدت یکی از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد دیگری به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقهاء در شورا به جای وی منصوب می‌گردد. این شورا در خصوص وظایف بندهای ۱ و ۳ و ۵ و ۱۰ و قسمت‏های (د) و (ه) و (و) بند ۶ اصل یکصد و دهم، پس از تصویب سه چهارم اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام می‌کند. هر گاه رهبر بر اثر بیماری یا حادثه دیگر موقتا از انجام وظایف رهبری ناتوان شود، در این مدت شورای مذکور در این اصل وظایف او را عهده‏دار خواهد بود.
متن اصل یکصد و یازدهم قبل از تجدید نظر: هر گاه رهبر یا یکی از اعضای شورای رهبری از انجام وظایف قانونی رهبری ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل یکصد و نهم گردد از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است. مقررات تشکیل خبرگان برای رسیدگی و عمل به این اصل در اولین اجلاسیه خبرگان تعیین می‏شود

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

گمان، فرضیه، و یا نظریه؟ این است علت خون!

.
پیرو نوشته ی روز گذشته ( پرده آخر سناریوی کودتا علیه ملت )، این محقق اصولگرای دو آتشه معتقد است:
باز باران: "تنها راه ایکس و کمیته ایکس- هر کس هستند – ترور رهبری یا احمدی نژاد است. یادمان نرود که ترور پیامبر اکرم از سوی اطرافیان درجه یک ایشان صورت گرفت! این یک فرضیه است."
4. چرا کمیته ایکس با گردن کلفتی خون اسدالله لاجوردی را که پیگیر پرونده ترور رجایی بود، آروغ می‌زنند؟ این ایکس کیست که این گونه کمیته‌اش را پشتیبانی می‌کند و از رهبری هم - بنا به همان مصالحی که امام هم در توقف پرونده شهادت رجایی دیده بود- کاری ساخته نیست؟ یعنی عملا رهبری در این مساله قدرت إعمال رهبری ندارد؛ یعنی رهبری در این مدت عملا واتیکانیزه شده بوده است؛ یعنی همان حرف دختر رفسنجانی که "خامنه‌ای کی رهبر بوده است؟"
7-آیا این اظهار نظر هاشمی معنای خاصی دارد؟ " امروز داستان و شيوه كار ما براي تعيين رهبري روشن است و دستمان از نيروهاي با صلاحيت نيز خالي نيست. ۲۰ بهمن ۱۳۸۵"
***
سلام برادر باران،
اولاً، من هم مثل شما دلم از آقای رفسنجانی خون است؛ همانطور که با اجازه‌ی شما اگر جسارت نباشد دلم از دست آقای خامنه‌ای خون است. فرق من با شما این است که شما با تکیه بر شمشیر مولا، به خود اجازه میدهید به یکی از ارکان نظام هجمه کنید و بدترین تهمت‌ها را به قصد تشویش اذهان عمومی در روز روشن بیان کنید و به جرم دگر اندیشی و ضدانقلاب بودن گردنتان بالای دار نرود، شما میتوانید حتی از خدا هم نترسید! اما من از خدای شما میترسم و از قدرت شمشیر شما بی بهره‌ام. شما قاضی مرتضوی دارید، اما من ندارم؛ شما طائب و کهریزک دارید اما من ندارم. شما لباس شخصی دارید اما من لخت و عورم.
و اما بعد، آیا میدانید که این فرمایش شما در حد یک حدس و گمان است، و یا یک فرضیه، و یا یک نظریه؟
اصولا اظهارات شما تا در حد یک نظریه نباشند نباید طرح گردند آن هم در مراجع قانونی. به نظر میرسد منظور شما از فرضیه کاربرد عامیانه و عرفی آن در حوزه ی اجتماعیات باشد، نه معنای علمی آن در حوزه علوم نظری، انسانی و طبیعی.
مع الوصف، در حوزه ی علوم نظری، وقتی چیزی را فرض میکنید یعنی تصمیم خود را گرفته اید و با فرض گرفتن و وضع اصول موضوعه، منطقی را بنا کرده اید (مثلا: دایره360درجه است.) چرا که بر اساس آن قرار است مساحت یک مثلث را اندازه بگیرید. با فرض کردن یک اصل، یعنی مبانی ادبیات شما این است و شما چون ناگزیرید و فرض کرده‌اید با حرف اوضاع را بسنجید نه آنکه نقد کنید، لذا با تکیه بر همین فرض همه چیز را اندازه میگیرید؛ و با توجه به اینکه موضوعات علوم انسانی نسبی هستند، لذا هیچگاه در این وادی حکم مطلق نمیکنند. حکم مطلق در مورد اموری است که به حق و ناحق مرتبطند نه نسبیات! اما شما بر مبنای یک گمان غیرعلمی( نه حتی علمی و مستند) علائق و سلائق دلخواه خود را به سمت نتایج مطلوب پیش میبرید که بر مبنای حق و باطل با حقایق یقینی و مطلق سر و کار دارند.
موضوعات انسانی و اجتماعی شبیه علوم نظری و حتی علوم پایه (ریاضی+فیزیک+شیمی) نیستند که بتوان بصورت قطعی و مطلق با آنها برخورد کرد. فرق شیعه با سنت همین است که فقها در فروع دین و تفاسیر خود حکم مطلق صادر نمیکنند ( نمونه علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، و شهید مطهری).
موضوعی که شما مطرح کردید در خوشبینانه‌ترین حالت میتواند یک گمان و پیش بینی غیرعلمی باشد، نه حتی حدسی مستند و علمی که در مرحله ی بعد منتهی به یک فرضیه میگردد.
و وقتی شما در حوزه‌ی موضوعات انسانی بر مبنای گمان و فرضیه حرف میزنید باید در جمع متخصص گفتگو کنید نه در ملاء عام. به همین دلیل است که در جهت پیشگیری از تشویش اذهان عمومی آقای خامنه ای از طرح بحثهای نظری در محلهای غیرعام یعنی در دانشگاهها و مراکز علمی یاد کردند. با این مقدمه مدعی العموم (اگر حقیقتا مدعی العموم باشد نه مدعی الخصوص-که در اینصورت غاصب حق عموم است) باید علیه شما به اتهام تشویش اذهان عمومی کیفر خواست تهیه کند. اما متاسفانه مدعی العموم برعکس عمل میکند و یا تنها به مخالفین سلیقه ی خود میپردازد و تنها هوای دوستان خود را دارد؛ چرا؟ چون خود را در مقام وکیل الرعایا نمی بیند، بلکه خود را در مقام حق و باطل می پندارد؛ یعنی بالاتر از مقام قاضی، چیزی در حد الوهیت اولیاء، یعنی در حد مرید مولا؛ در صورتیکه دولت جای مرید بازی نیست؛ جای اجرای قوانین توافقی و قراردادهای نسبی اجتماعی بر اساس قوانین روشن غیرقابل تفسیر است، نه پل صراط. مؤمن هیچگاه بدون علم بددلی نمی آفریند. تقیه مال همین وقتهاست نه برای حکومت کردن با زور و ارعاب. فرصت کم است. منصف باشیم و به حق سر نهیم.
---------------------***----------------------
بعدالتحریر:
لازم است در جهت پیشگیری از سوء تفاهم در باره کلمات بکاررفته شده در مقام عرف و علمی به معانی ذیل توجه شود(+):
پيش‌بيني: حدس علمي درباره‌ي پيامد مورد انتظار از يك آزمايش خاص.
فرضيه: حدس علمي درباره‌ي اين كه چرا پيامدهاي خاصي رخ مي‌دهند.
نظريه: توضيح گسترده‌اي كه از همگرايي فرضيه‌هاي زيادي به دست مي‌آيد.
قانون: واژه‌اي كه امروزه از آن كم‌تر استفاده مي‌شود و اغلب از واژه‌ي فرضيه به جاي آن استفاده مي‌شود.
توصیح اینکه کاربرد کلمات "نظر" و "دیدگاه" درعرف عامیانه بیشتر در حد گمان های غیرعلمی هستند و نباید با عبارت نظریه اشتباه شوند، حال آنکه یک نظریه ی علمی باید از مراتب آزمون و خطا بر اساس فرضیات علمی گذر کرده باشند نه آنکه گمانی غیرعلمی را به جای یک فرضیه ی علمی گرفته و بر اساس آن اعلامیه ای در حد یک نظریه صادر کنیم. اگر این عمل از سر جهل و بدون نیتی بدخواهانه و مغرضانه مطرح شود، اما عملا باعث تشویش اذهان عمومی شده و حقوقی را پایمال خواهد کرد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

ترور مولاخامنه‌ای یا احمدی‌نژاد/ و رفسنجانی

*پرده‌ی آخر سناریوی کودتای حکومت علیه ملت.

تعجب نکنبد! عنوان این نوشته برگرفته از عنوان مقاله ی یک اصولگرای کیهانی است که د ر تاریخ 14 مرداد88 آنرا منتشر کرده است. هدف من در این نوشته، بررسی دو موضوع در نوشته‌های این روزهای اخیر اصولگرایان کیهانی است؛ که از آنها بدجوری بوی توطئه علیه ملت به مشام میرسد!

الف)منطق اصولگرایان در انجام جنایات: هدف مقدس، وسیله را توجیه میکند! (ماکیاول در استخدام حق‌به‌جانبان حکومت)
ب)
ردیابی یک توطئه‌ی امنیتی علیه ملت: ترور نمایشی ناموفق، زمینه‌ساز ترور یک ملت.
.

انتشار تحقیقات رمزگشایانه‌ی یکی از اصولگرایان از ترور آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی در اوایل انقلاب، باعث تشویش ذهن من یکی شده و یحتمل باعث تشویش اذهان عمومی نیز خواهد شد، که جای آن دارد لااقل توسط منتقدین و سیاسیون با آن برخورد جدی گردد (از مدعی العموم توقعی نیست!).
ردگیری مقالات تحقیقی این اصولگرا (لینکها در پی نوشت)، صراحتا برای خواننده این شبهه را ایجاد میکند که ترور آقای رفسنجانی در اوایل انقلاب یک نمایش بوده تا ترور آقای خامنه‌ای را موجه جلوه دهند.
اینک پرسش این است:
چاپ نتایج چنین تحقیقاتی توسط اصولگرایان در این روزهای بحرانی به چه نیتی است؟
آیا اینبار قرار است سناریو برعکس اجرا شود؟ و اگر چنین باشد، آیا بر اساس نشانه‌های موجود پرده‌ی آخر سناریو چنین خواهد بود؟
.

پرده‌ی آخر سناریو:
1-طبق خط فعلی حاکم بر اعتراضات خیابانی، تظاهرات از بهارستان به بازار و سپس به پاستور ( کاخ ریاست جمهوری) و دفتر مقام رهبری کشیده میشود.
2-گروهی تروریست مشکوک‌الهویه ( شبیه تروریستهای هاشمی رفسنجانی در سال 60)، در ترور ناموفق فرضی آقای خامنه‌ای و رئیس جمهور، نوشته‌ای از خود به جای میگذارند! ( شبیه نوشته‌‌ای که تروریستهای منتسب به فرقان در ترور آقای خامنه‌ای در سال 60 از خود به جا گذاشتند با عنوان: "اولین ترور"؛ و این بدان معناست که ترورها ادامه دارد...).
با این تمهیدات حکومت بر خفقان خود می‌افزاید و تروریستها را منتسب به عوامل منافقین و یا سلطنت طلبها معرفی میکند.
3- ترورها ادامه دارد...ترورهای بعدی ترورهای موفق یکی از آقایان رفسنجانی و یا موسوی و یا خاتمی خواهند بود؛ و بالطبع تروریستها لباس شخصی نخواهند بود!
4-حذف رهبران اغتشاشات، امنیت حکومت، و آرامش ابدی ایرانیان...
***
الف) مقدمه: منطق اصولگرایان در انجام جنایات.
هدف وسیله را توجیه میکند
(ماکیاول در استخدام حق‌به‌جانبان حکومت)
محمد اميني (کیهان نویسی که زیر سایه‌ی امنیتی شریعتمداری مجاز است بدون واهمه از مدعی العموم(مدعی اخصوص) به هر کس در هر مقامی تهمت بزند و بتازد، بی‌آنکه توسط قاضی مرتضوی متهم به تشویش اذهان عمومی شود) در یکی از آخرین نوشته‌هایش با عنوان "آقاي علي مطهري بخواند"، ضمن اینکه به واکنش فرزند شهید مطهری در پاسخ به آیت الله جنتی می‌تازد، به یک منطق خطرناک اشاره می‌کند که طی آن تمام جنایات حکومت مقدس جلوه داده می‌شود.
محمد امینی(تو بخوان نماینده شریعتمداری و مصباحیون) علت مجاز بودن هر جنایتی را علیه مردم، حق بودن مطلق خودیهای منتسب به آقای خامنه‌ای، و باطل بودن مطلق غیرخودیها ( اصلاح طلبان و دگراندیشان و به قول یار اصولگرایش وحید یامین پور نویسنده ی رجا نیوز و مجری تلویزیون اکثریت مردم شهرنشین نوکیسه‌ی طرفدار آنان) میداند.
علی مطهری با رد تهمت آیت‌الله جنتی (که جنایات حکومت راجع به کشته شدگان و آسیب دیدگان معترض به انتخابات را بر گردن موسوی انداخته بود) به او میگوید: که ادعای شما مثل ادعای معاویه راجع به قتل عمار است که گفته بود عمار را علی کشت چون اگر علی، عمار را تحریک نمیکرد، من او را نمیکشتم( نقل به مضمون).
دکتر علی مطهری در پاسخ به مقاله‌ی‌ کیهان که متن سانسور نشده‌اش در تابناک منتشر شد می‌نویسد:
در شماره پنجشنبه 15/5/88 روزنامه کیهان مقاله‌ای تحت عنوان "آقای مطهری بخواند" به نام آقای محمد امینی درج شده بود که چون شامل توجیه شرعی و ایدئولوژیک ظلم‌هایی است که در حوادث بعد از انتخابات از طرف نیروهای امنیتی کشور بر مردم روا داشته شد، سکوت درباره آن را جایز ندیدم و البته از اهانت‌هایی که به شخص اینجانب شده بود در می‌گذرم و پاسخ را خطاب به جناب آقای شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان می‌نویسم از آن جهت که با شناختی که از روزنامه کیهان دارم، می‌دانم که این گونه امور در این روزنامه به حکم ماهیت امنیتی آن به شکل پروژه دیده می‌شود که مثلا بناست فلان شخصیت یا فعال سیاسی را خراب کنیم و البته در این راه معمولا هدف وسیله را توجیه می‌کند و هم از آن جهت که سطرسطر این گونه مقالات بلکه همه مقالات سیاسی و اجتماعی که در کیهان درج می‌شود، باید مطابق میل جناب شریعتمداری باشد.

در پی اظهارت اعتراض‌آمیز علی مطهری (به جنتی و کیهانیان) که خود از اصولگرایان است، یورش همه‌جانبه‌ی اصولگرایان کیهانی به منتقدین حکومت از جمله ایشان آغاز میشود. در یکی از آخرین یورشها رجا نیوز نامه‌ی جمعی از دانشجویان شریف را چاپ میکند:
ساده‌اندیشی‌اتان شما را به مؤید درون انقلابی مخالفان تبدیل کرده است!
هدف از توضیحات فوق، حاکم بودن جدی منطق هدف وسیله را توجیه میکند از سوی حق‌به جانبان کیهانی در حکومت است.
از سوی دیگر، مروری گذرا بر انتشار مقالاتی هدفمند در نشریات کیهانی ( از جمله رجا نیوز، فارس و کیهان و وبلاگها و سایتهای اصولگرایان) در این روزهای بحرانی، خواننده را به این نتیجه میرساند گویا طرح و سناریوی امنیتی مهمی در حال وقوع است.

ب)ردیابی یک توطئه‌ی امنیتی علیه ملت (نمایش تروری ناموفق زمینه ساز ترور ملت) کالبدشکافی ترور آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی توسط اصولگرایان.
در جستجوی مقاله‌ی کیهانی علی امینی به وبلاگ "ناقوس اندیشه" رسیدم که متن مقاله ی کیهان را بازنشر کرده است. در مروری بر پیوند‌های روزانه این وبلاگ دو لینک نظر خواننده را جلب میکند:
1-طرح ترور آقا یا احمدی نژاد
2-سايت مطهري زمان، آيت الله مصباح يزدي.
لینک اول تو را به وبلاگ "بازباران" میبرد، وبلاگی ضد هاشمی رفسنجانی و طرفدار ولایت مطلق آقا، که نویسنده‌اش باران است؛ باران در شرح وبلاگش کنار عکس آقا نوشته: عدالت بارانی است كه تشنگانش هم از آن گريزانند! نوشته‌های باران یک تحقیق به ظاهرحرفه‌ای نسبتا جامع-اما جهت دار- راجع به ریشه ‌یابی ترورهای بعد از انقلاب بر علیه بزرگان نظام است؛ که با ایجاد شک در نمایشی بودن ترور رفسنجانی، و نیز زیر سؤال بردن تیم مشکوک ترور آقای خامنه‌ای، و نیز خروج غیر طبیعی آقای رفسنجانی از جلسه‌ی حزب جمهوری اسلامی قصد القاء این نکته را دارد که تروریستها تنها قصد تسویه‌ی نیروهای اصولگرا را داشته‌اند نه آقای رفسنجانی! و ضمنا با بیان اظهارات هاشمی در باره ی جانشین رهبری (دستمان از نيروهاي باصلاحيت براي رهبري خالي نيست) خود آقای رفسنجانی را در مظان اتهامی جدی قرار داده اند.
در ذیل با توجه به مراتب انتشار این مقالات به ظاهر افشاگرانه، بوی یک پروژه‌ی امنیتی خفقان‌آور به مشام میرسد، که خواننده را به بوییدن آن دعوت میکنم. اگر ذهن شما هم مثل من مشوش شد میتوانیم از مدعی العموم بخواهیم علیه مشوش‌کنندگان اذهان عمومی اقدام نماید.

1-طرح ترور آیت الله خامنه‌ای یا دکتر احمدی‌نژاد (چهارشنبه چهاردهم مرداد 1388 )
2-از تیم "ترور مشکوک" هاشمی تا " تیم مشکوک" ترور امام خامنه‌ای (چهارشنبه دهم تیر 1388 )
3- واکاوی ترور مشکوک آقای هاشمی (شنبه دوم خرداد 1388 )
4- ناگفته‌هايی از حادثه‌ی تلخ سوء قصد به جان رهبر معظم انقلاب اسلامی
5-ترور مشکوک هاشمی به 25 دلیل

نوشته های دیگر:

ــ ترور مشکوک هاشمی به 25 دلیل //ــ ترور مولا خامنه‌ای، تروریست واقعی کیست؟ //ــ ترور شاخص‌ها 1؛ عدالت //ــ ترور شاخص‌ها 2؛ توسعه التقاطی // ترور شاخص‌ها 3: تحزب! //ــ ترور شاخص‌ها 4 ؛ تحجر //ــ ترور شاخص‌ها 5؛ ساده‌زیستی //آیا خاندان هاشمی کانون کودتا بر ضد نظامند؟ //اتهامات باورنکردنی خاندان هاشمی //از عصر عاشورا تا عاشوراي عصر // از فصاحت و بلاغت "هاشمی" تا فضاحت و بلاهت "اموی" //ــ حمايت اجرايي یا حمايت گفتماني ۱ //ــ حمایت اجرایی یا حمایت گفتمانی 2 //مترفان حرامزیست حیوان با سمتهای اسلامی //دسیسه‌های هرمی: pyramid schemes //انتخابات بیمار یا بیمار انتخابات؟ //بخش اول نامه فضلا به مقام معظم رهبري //اين يوسف آقا مجتحد نبوده و نيست //سرداراني كه بخاطر سهم‌خواهي سربار شدند //ويرانه شاهرودي //ميزان راي ملته يا راي ملت ميزونه؟ //تورم چرا؟ //اقدام رئیس مصلحت نظام ضد مصلحت نظام //ــ فتح‌الفتوح رهبر، حضور خائنان در بیت‌رهبری //راشل كوري: مامان! هنوزم دوس دارم برقصم //معرفي مستند چند شركت صهيونيستي //علما پاسخ بدهند اقتصاد اسلامي كو؟ //هاشمی رفیق یا رقیب یا حریف یا دشمن؟ .

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

شمارش معکوس سقوط یک دیکتاتور

*تجاوز به رای باخته گان، قربتاً الی ‌الله!
.
سازماندهی هر نوع جنایتی به قصد تحقیر و انزوای مردم معترض، در توان مدیران میانی نیست.
مسئولیت، مستقیما متوجه آمرانی است که هر روش و وسیله ای را برای حفظ قدرت مقدس خویش تئوریزه کرده و به‌ آنها مشروعیت می‌بخشند.
اکنون حجت بر همگان تمام شده و در مقابل چنین جانیان کثیفی که برای حفظ مقدسات به هر جنایت کثیفی دست می آلایند، تکلیف هر انسان آزاده ای معلوم است. بمباران تبلیغاتی و مواضع مشترک فراگیر مزدوران ستاد کودتا بیانگر تداوم ترس و واهمه ی جنایاتکاران تمامیتخواه در پروژه ی همچنان فعال کودتای ضدمردمی است.
آنها تقریبا تمام امکانات مالی و تجهیزات ملی و قوای سه گانه را تحت سیطره دارند و تنها مردم را ندارند که آنرا هم قصد دارند با دروغ و فریب و دزدی رای آنها در روز روشن مصادره کنند، و مطمئنا اگر پایگاه مردمی داشتند نیازی به اینهمه جنایت و دروغپردازی و تبلیغات شبانه روزی نداشتند.
معرکه گیری و شامورتی بازی در تئاتر روحوضی بیدادگاه اغتشاشگران حکومتی بیانگر این نیاز مبرم بود و هست. اکنون نخبگان جانی حکومتٰ با نگفتن آن چیزهایی که باید بگویند و با گقتن آن چیزهایی که نباید بگویند در امتحان دنیایی مردود و در آستانه‌ی سقوط قرار گرفته‌اند.
با این جنایاتی که بر مردم رفته و میرود، دیگر هیچ الفت و راه مصالحه بین مردم و حکومت باقی نمانده است.
و تنها مرگ یکی میتواند آن دیگری را از عقوبت این کینه‌ی خونین رهایی بخشد.
حکومت با نفی و انکار پیام حقیقی مردم، مدتهاست که برای قتل یک ملت شمشیر به کمر بسته است. چرا که با تک گویی و قضاوت یکجانبه مثل همیشه دشمنی مردم را با خودش کتمان کرده و حضور سلبی مردم را در انتخابات و نه بزرگ آنها را به حساب تثبیت خودش میگذارد؛ و وقتی به رهبران و عاملین اصلی حضور میلیونی آنها در صحنه رحم نمیکند یعنی به آنها رحم نمیکند.
وقتی حکومت کمر به قتل ملت بسته، تکلیف ملت چیست؛ جز قبول مرگ؟ یا زندگی؟!

.

ای نایب دروغین امام زمان!
همچنان سکوت کن!
زندان، شکنجه، قتل، تجاوز به عنف، پرونده سازی، ظلم در بیدادگاه، تهدید، ارعاب، دروغ و فریبکاری، همه در زیر سایه‌ی اسلام شما صورت می‌گیرد! نه در زندانهای شاه که قرار بود دانشگاه شوند، بلکه در دانشگاه‌هایی که اکنون زیر سایه‌ی شما شکنجه‌گاه زندانها شده‌اند!

ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ... مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. ...( آقای خمینی-بهشت زهرا-سال 57)

ای نایب دروغین امام زمان!
همچنان کتمان کن!
عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند.
( از نامه کروبی به رفسنجانی: به فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی رخ داده، رسیدگی شود!)

من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شودكه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد...... (آقای خمینی-بهشت زهرا-سال 57)

ای مقام عالی و جعلی ولایت مطلقه‌ی فقیه!
جنایات خود را میبینی؟ صدها جوان شهید زیر شکنجه! دختران و پسران عصمت دریده توسط سربازان گمنام امام زمان، می‌شنوی که دیگر حتی شکایت به تو نمی‌برند؟ چرا که از تو قطع امید کرده اند! چرا که با اینکه در ملاء عام گفتی از فجایع حملات وحشیانه به خوابگاه دانشگاه تهران دلت خون است، اما هیچ عجله‌ای برای دستگیری و رسوا کردن لباس شخصیهای منتسب به خودت نشان ندادی و عربده‌‌کشی زورگیران درون مجلس را با حوصله و سکوتی معنادار تماشا کردی تا زیر سایه تو صدای همه را خفه کنند تا از پی‌گیری شناسایی مزدوران خودت توبه نمایند. مردم تو را شناخته‌اند که از عوامل جنایت لباس شخصیها در حمله‌ی اول به خوابگاه دانشگاه با تنبیه دو سرباز به جرم دزدی ریش تراش دانشجویان گذشتی-در حالیکه به کاسه‌ی چشم تخلیه‌شده‌ی دانشجویی که برای تظلم‌خواهی نزد تو آمده بود خیره بودی و در دل میخندیدی، که توانسته بودی دانشجویان مضروب را به جای ضاربین در زندان حبس کنی! از کنار قتلهای زنجیره‌ای با سکوت گذشتی، و حالا باز با نمایشی فریبکارانه با دلخونی دستور تعطیلی شکنجه‌گاه کهریزک راه داده‌ای تا با سرزنش دو نفر مامور خطاکار سرپوشی بر جنایات انجام شده‌ی آمرین خود بگذاری. تا باز سکوت کنی تا همه فراموش کنند!

ای نایب جعلی امام زمان!
همچنان با اشک تمساح، دل و دین مردم را منحرف کن!
و از زبان امامت بشنو:
...ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است....مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این ( تو بخوان نسل قبلی 30 سال پیش از این) بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟...
، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را.... ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت،...
(بیانات امام خمینی در بهشت زهرا)

ای نایب دروغین امام زمان!
همچنان به توهم ولایت یک مشت آدم صغیر، با سکوت خونین خود، در شمارشی معکوس سقوط کن!
و به یاد داشته باش! که نسل گذشته نمیتواند بر نسلهای آتی حکومت کند. این یعنی آزادی...و در حین سقوط به یاد آور:
مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این ( تو بخوان نسل قبلی 30 سال پیش از این) بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟... (آقای خمینی-بهشت زهرا-1357)

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

توهم توطئه و جاسوس تراشی برای باجگیری از جنبش سبز!

*(طبق منطق کیفرخواست، آیا تمام سفرا و گزارشگران خبری صدا و سیما در کشورهای خارجی جاسوسند؟)

متهم کردن امریکا و ا نگلیس و فرانسه در امر دخالت در امور داخلی کشور در جریان اعتراضات ملی به نتایج انتخابات، و نیز متهم کردن یک دختر فرانسوی به جرم ارسال اس.ام.اس و ایمیل و ارسال عکسهای تظاهرات به دوستان خود در فرانسه، از موارد پرسروصدایی است که حکومت به منظور باجگیری و تحت شعاع دادن کودتای ضدملی خود و نیز جنایتهای خود در شکنجه گاهها مطرح کرده است. هیچ ایرانی باغیرتی دخالت خارجی را در امور داخلی خود نمی پذیرد. اما به نظر میرسد با منطق های آبکی حکومت در کیفرخواست مسخره‌ی متهمان به انقلاب مخملی، رژیم کودتا با پیش دستی طبق یک سناریوی از قبل تعیین شده، بصورت مذبوحانه به هر دستاویزی متوسل شده است تا شاید بتواند با جوسازی و گل آلود کردن آب، جنبش سبز ملت ایران را تحت تاثیر قرار داده و امور جاری را برای شروع کار دولت غاصب احمدی نژاد عادی سازی کند.

در همین رابطه و در واکنش به خیالپردازیها، توهمات و بی‌حرمتیهایی از جنس خزعبلات کیهانی، هر روزه در وبلاگ" آنتی کیهان" پاسخی به تیترهای خبری کیهان داده میشود. در همین زمینه هم باید گفت طبق عرف بین المللی عکسبرداری شهروندان و ارتباط با کشور خود در صورتی که افشای اسرار طبقه بندی شده در میان نباشد امری عادی است که حکومت بدون توجه به این حق طبیعی توریستها و نیز وظایف شغلی سفرای کشورهای خارجی هر گونه رفتار عادی آنها را به عنوان مصادیق دخالت مطرح کرده و به چالش کشیده است.

با این حساب، بر مبنای همین منطق کیفرخواست حکومت کودتاٰ، میتوان تمام کارمندان سفارتخانه ها و نیز تمام خبرنگاران صدا و سیمای ج.ا در کشورهای خارجی را به عنوان جاسوس و مداخله گر به دادگاههای بین المللی کشید.

پست های روزانه ی آنتی کیهان را در پاسخ به خزعبلات کیهانی و نیز اتهامات سخیفانه ی متوهمین توطئه، با ادبیات وقیحانه و بیشرمانه ی شریعتمداری در اینجا(+) بخوانید!

کیفرخواست دوم = انتقام از مردم

*(فلسفه‌ی "انتظار غیرخودی" مرگ است)
مردم غلط میکنند اراده ای بالاتر از حوائج مصباحیون داشته باشند!
و این، ترجمان صریح حس نفرت یک دیکتاتورعلیه مردم است.
براستی، با این دیکتاتور چه باید کرد، وقتی تمام اراده‌ی تو را حذف میکند؟
وقتی این کیفرخواست مسخره را ترجمه میکنی، خواهی فهمید که چاره و تکلیف تو با او چیست.
ادبیات کیهانی مدعی العموم به تو خواهد گفت عموم یعنی یک نفر، و تو خاصی اگر محو در آن یک نفر باشی، کسی‌که مثل هیچکس نیست و به جای قدرتمند کردن مردم خویش، هنوز خر ناتوی فرهنگی دشمن را- حتی در کیفرخواست- رها نکرده‌ است تا همچنان برای مردم کشی بهانه‌ای به نام دشمن باشد. کیفرخواست به تو خواهد گفت که مجرم و مجری قانون و مدعی العموم و قاضی و قانونگذار و قانونگزار همه در وجود یک نفر از ماه بهتران، برای قتل اراده‌ی مستقل تو –یعنی- مردم آمده‌اند.


از یک دیکتاتور دینی که با ششمیر میخواهد از تو ایمان و تسلیم مطلق بدوشد، چه انتظاری داری؟
هیچوقت از یک دیکتاتور روانپریش، پرسش سخت نکن، چون تو را حذف میکند تا نیازی به پاسخ نباشد.
به همین دلیل است که وقتی در حسابکشی از او پرسیدی دو دو تا بیشتر است یا دو بعلاوه ی دو؟ باید منتظر باشی تا او تو را محو کند! این "فلسفه‌ی انتظار" زیر سایه‌ی یک دیکتاتور دینی است ولاغیر! چرا که او میداند آمار حقیقی(نه واقعی که میتراشند) مقبولیتش را انکار میکند، چرا که وقتی از او پرسیدی چهل درصدی که به ریاست جمهوری تو ( بعنوان نماد قدرت مطلق ضد مردمسالارانه در دهه 60) رای دادند بیشتر است یا هفتاد درصدی که به خاتمی (‌به عنوان نماد تغییرات دور از اقتدار تو) رای داده شد؟ آنگاه، تا با شعله‌های پر نفیر نفرت خاندان تو را نسوزاند، آتش درونش آرام نمیگیرد.
این است معنای یک دیکتاتور دینی ضد مردمسالار. هر گونه اراده‌ و اختیار غیر او کفر است، و با نماد کفر باید قتال کرد وجنگید. مردم نه مقابل اویند نه کنار او. مردم اگر زیر او نباشند خودبخود حذفند.

اینگونه‌است که طرح هر گونه نقدو چالش و اعتراضی به عنوان نماد اراده‌ای غیرخودی، به براندازی تفسیر میشود تا تو نباشی.
و بدینگونه دامگستری دیکتاتور دینی و فریب مردم با شعار هم‌‌اندیشی نخبگان، عاقبتی جز صید افکار براندازانه و تشویش اذهان عمومی ندارد، تا با این فریبکاریها بتوانند منتقدین و معترضین و مخالفین خویش را شناسایی، برده و درصورت عدم تمکین سربه نیست کند.

ترجمه‌ی کیفرخواست در یک جمله و چند عبارت:
بر اساس متن کیفرخواستهای شماره یک و دو علیه معترضین به مخدوش بودن انتخابات، میتوان نتیجه گرفت: که هر نفسی که در موافقت با رهبر نباشد گناه و هر نفسی که در مخالفت با او دمیده شود به عنوان محاربه و براندازی او مستوجب اشد مجازات است. این یعنی انتقام از اراده‌ی ‌غیرخودی مردم.
نگاهی گذرا به متن کیفرخواست دوم ( که میتوان گزارشش را از قلم فرشته قاضي خواند) به تو خواهد گفت که حکومت بعنوان دشمن اصلی مردم سالهاست که مشغول تولید و مستندسازی هر پدیده‌‌ی غیرخودی بر علیه اراده‌ی مردم است.
کیفرخواست مونتاژ ناشیانه‌ی یک بافتنی از تارو پود آسمان و ریسمان است که هر صدای مشکوک را به شقیقه ربط میدهد تا ذهن احمقها را برای یک جنایت خانمان سوز مهیا کند. به این میگویند تشویش اذهان عمومی. کیفرخواست مصداق پرونده سازی و جرمسازی علیه اراده‌ی یک ملت است به قصد قنل اختیار آحاد مردم برای مدتی دراز.
کیفرخواست به تو میگوید: آنها پیش از اعتراضات مردمی به تقلب، اکسسوار و پلان‌‌های متنوع نمایش خود را تولید و تهیه کرده بودند تا در جرمسازی و حذف غیر خودی کم نیاورند.
آنها از ترس نا امنی، در چهار فصل سال از تمام مراحل جوانه زدن تا رویش برگ و زرد شدن تک تک برگهای یک درخت کویری تا فروفتادنش بر برف فرضی در کویر عکس گرفته‌اند تا هر کجا حتی نحوه‌ی سقوط و مرگ برگی بر خلاف نسیم بیت رهبری باشد، با خلق یک حادثه‌ی نمایشی خودانگیخته، هر سند مربوط نامربوط را در هر سناریویی به کار بگیرند تا قادر باشند هر توهم و هر شائبه ای را که در وحدانیت خدای زمینی شک میکند حذف کرده، سائل و مسئله را توامان از بین ببرند.
آنها بر اساس آرشیو این اسناد کیهانی که از تمام نمایشهای تولیدی و حوادث بی‌ربط و باربط حادث شده در کل کیهان تهیه کرده‌اند میتوانند مثلا فایل صوتی مشکوک درون مستراح یکی از بوتیکهای خیابان چرچیل را بعنوان مشارکت انگلیس در آلوده کردن فضای سیاسی علیه حکومت تلقی کنند؛ و به این ترتیب مرتکب صدا را از هستی ساقط کنند تا با کشتن گربه به مردم بفهمانند که هیچگاه نباید در مسیر باد مخالف بنوازند، مبادا به تریش ریش مقام عظمای قدرت مطلقه بربخورد و پایه‌های نظام عالم هستی را که ارث پدری باقیمانده از سرزمین موعود مصباحیون است متزلزل کند.
در چنین حکومتی که با کوچکترین مصادیق اراده‌ی مردم، و با لرزش تریش ریش رهبری، پازل قدرت مطلق دیکتاتوری بر هم میریزد، سیستم امنیتی سلطنت با طراحی پروژه‌‌های متعدد و متنوع رنگارنگ، همیشه آماده‌ی بازآفرینی و احیاء پازل قدرت مربوطه برضد هر اراده‌ا‌ی است. اما وقتی به دلیل ذات فریبکار دیکتاتور که مدعی مردمسالاری است، مستقمیا نمیتوان به اراده‌ی مردم یورش برد، آنگاه هر گونه تحرک مردمی را باید منتسب به بیگانگان و دشمنان مردم منتسب کرد تا بتوان هر گونه اراده‌ی مردمی را در نطفه نابود کرد.
و اکنون، حکومت در بازچینی قطعات این پازل مسخره است که بر اساس سناریوی حذف غیرخودی پس از سالها تولید و جمع آوری اسناد مرتبط و نامرتبط به برگزاری بیدادگاه فرمایشی-نمایشی علیه مردم و اصلاح طلبان و دگر اندیشان می‌پردازد، پروژه‌ای ضدمردمی که براستی میتواند اسم رمزش "کودتای مخملی( براندازی نرم-قانونی- علیه اراده‌ی مردم)" نامگذاری شود، و اکنون پس از اضافه شدن صحنه‌های ویژه‌‌ی خشن از قبیل تحریک مردم با خشونتهای زبانی و فیزیکی، برپا نمودن زمینه‌‌های آشوب با قلع و قمع اعتراضات آرام مردمی، ایجاد جرقه‌ی درگیری و خرابکاری و به آتش کشاندن اموال عمومی توسط لباس شخصیها، مراحل بعدی آن از دستگیری و شکنجه تا برگزاری بیدادگاه اجرا میگردد.
تمام این سناریوی مخوف برای خفه کردن صدا و اراده‌ی مردم در مقابل اراده‌ی مطلق دیکتاتور دینی بوده‌است.

هیهات من الذله که، فعلا گوی و میدان دست حکومتی است لجوجانه و کینه ورزانه، در بازی مردمسالاری دروغین، هر کجا که کم میآورد، مثل همیشه با رادیکال کردن اوضاع به قصد آشوب آفرینی و گزک بدست آوردن برای برگزاری بیدادگاههای فرمایشی-نمایشی با کیفرخواستهای مسخره و برازنده ی خودشان، دست پیش می‌گیرند تا پس نیفتند.
آنها مدتهاست که با فریب و دروغ، و با دزدیهای معنوی از جیب دیگران از جمله دزدی عبارت مردمسالاری دینی از خاتمی، بدون اعتقاد به آن مفاهیم، مشتی دروغ به خورد مردم میدهند تا با فریب مردم بتوانند تا انقلاب مهدی دوام آورند. واینک متن کیفرخواست اول و دوم به ما میگوید که هدف از اینهمه صحنه آرایی چیزی نیست جز انتقام از مردم به قصد منکوب و مرعوب کردن آنان تا حد تهوع از سیاست‌زدگی. آن‌گاه مردم برای مدتی دراز واخواهند داد. و تنها عوام و منتسبین به حکومت نظامی قدرت مطلقه باقی خواهند ماند. و همین کافی است. آنها حتی راضی به حضور فعال بیست درصد از مزدوران خویش و عوامند نه بیشتر. با این حساب، کسی که به زور شمشیر و فریب و هزاران صحنه آرایی از هر گونه جنایتی باکی ندارد و علی رغم تمام فرصتها و بر خلاف پند و اندرز اغلب علما و مخالفت اکثریت مردم، همچنان عزمش را جزم کرده تا هر اراده‌ی مردمی را در مقابل قدرت مطلق خویش به عنوان محاربه با خدا به زانو درآورده و به نیستی بکشد، یعنی عزمش را جزم کرده تا دم مرگ مقابل مردم بایستد. در این مواجهه، تنها مرگ میتواند به این محاربه پایان دهد تا شاید صلح از راه برسد، ولاغیر. با این حساب آیا مردم مرگ اختیار خود را می‌پذیرند؟
آیا شما مرگ خود را می‌پذیرید؟
راه معلوم است. انتخاب کنید.

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

ابطحی، گلسرخی نیست! چون خامنه ای شاه نیست.





فردا جلسه ی دوم بیدادگاه اغتشاشگران در باره اتهام اصلاح طلبان معترض برگزار میشود.

ا ز دید تاریخ، اغتشاشگران همان سران سلطنت مطلقه هستند که به نام دین از مشوش کنندگان اصلی قلوب و اذهان عمومی، و از دشمنان اصلی مردمسالاری اند؛ این بیدادگاه به آنان تعلق دارد چرا که علیه حقوق انسانی هر ایرانی به پا خاسته اند و به هیچ آیین و مرامی پایبند نیستند؛ نه دین، نه قراردادهای اجتماعی، نه قوانین بین المللی، و نه قوانین خود نوشته. قانون برای آنان تله ای بیش نیست برای هر غیر خودی. در نظام سلطان دیکتاتور، خودی برحق و غیرخودی باطل است و جان و اراده ی او هیچ ارزشی ندارد، میخواهد این غیرخودی ابطحی باشد یا خود خدا. ابطحی این حقیقت را خوب میداند و صداقتش بر همگان آشکار است. او هر چه بگوید، شخصیتش برای ما محترم و ارزشمند است. چون او با مردم سخن نمیگوید او با خود شیطان سخن میگوید.
وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿۵۴﴾
[دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است (۵۴)

یادمان باشد که نمایش این بیدادگاه، تنها صحنه ی کوچکی از یک سناریوی بلند برای تثبیت سلطه ی جاه طلبی تمامیتخواهی در پوستین دین است. و تنها یکی از صحنه های کوچک این سناریوی کثیف، مونولوگ قربانیانی همچون ابطحی است. و در نظر داشته باشیم که قرص ها بر تعقل قلب ابطحی تاثیری نداشته، و اصولا، قیاس زندانیان سیاسی محمد رضا شاه با زندانیان محارب سلطان علی خامنه ای، قیاسی برابر نیست.
برخی از مردم، قربانیان بیدادگاه اعتراف سازی مصباحیون را توسط روبوتی به نام مرتضوی، با قربانیان بیدادگاه شاه مقایسه میکنند. مثلا مونولوگ و یا اظهارات(اعترافات) ابطحی را با دفاعیات خسرو گلسرخی می سنجند؛ و نتیجه میگیرند: که مبارز هم مبارزین پیش از انقلاب! در همین رابطه باید گفت که دو موقعیت پیش از انقلاب، و بعد از انقلاب، به هیچ عنوان قابل مقایسه با هم نیستند.
بیدادگاه خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان و همراهانشان، در رژیمی صورت گرفت که در کنار خود با جنبشی فراگیر و مردمی مواجه نبودند. آنها برای توده های مردمی شناخته شده نبودند. رژیم مراسم آن بیدادگاه را بصورت مستقیم از تلویزیون پخش کرد چون تروریستها(!) را تک افتاده و تنها خیال میکرد. بنابراین نیازی به سانسور نمیدید چرا که همانطور که برای رژیم التقاط نام "امام حسین" در ادبیات یک مارکسیست مسخره بود، تصور میشد برای مردم خواب آلود هم ادبیات گلسرخی یک نفاق آشکار برای فریب مردم باشد. بنابراین دفاعیات گلسرخی و دانشیان را در کنار اعترافات نادمین دیگر به عنوان تمسخر وایجاد نفرت در بین مردم پخش کرد، چرا که آنها بخشی از یک جنبش مردمی نبودند. بگذریم که رژیم شاه فهم و هوش بخش قابل توجهی از ایرانیان را دست کم گرفته بود.
اما امروزه رژیمی که پوستینی دینی بر تن دارد، با مصادره مبانی ایدلوژیک مردم و تفسیر به رای آن، سیطره ای بر اذهان عوام ایجاد کرده که عوام خود را در مرز کفر وایمان تصور کنند. سوء استفاده ی حکومت از این پتانسیل مردمی، و فرم دادن آن توسط قدرت رسانه های فراگیر رادیو-تلویزیون، هر گونه معادله ای را بر هم زده و هر گونه قیاسی را نابرابر، ناممکن و ناموجه میکند. بنابراین خسرو گلسرخی سی و پنج سال پیش، به هیچ عنوان با ابطحی امروز قابل قیاس نیست.
در آن زمان عوام، خسرو گلسرخی را به عنوان نماینده ی یک طیف نمیشناختند تا اظهارات او را به حساب آن طیف بگذارند. اما امروز عوام ضمن اینکه ابطحی را نماینده طیف اصلاحات میدانند، او را یک روحانی در بند نیز میدانند که به اغتشاش علیه ولایت مطلقه ی فقیه متهم است. بنابراین هر گونه واکنش او میتواند تاثیراتی غیرقابل جبران بر سرنوشت یک جنبش مردمی داشته باشد که در کنار خود طیف ساده دل عوام، و در مقابل خود سلطنتی با پوستین دین بر تن را دارد.
از سویی شاه سلطانی بود که در یک جامعه ی نیمه سنتی- فئودال شاید در طول سی و پنج سال حکومتش صد نفر هم اعدام نکرده بود و در زمان پخش بیدادگاه گلسرخی هنوز طیف گسترده ی مردم را در مقابل خود ندیده بود. با رژیم شاه تکلیفت معلوم بود، در مواجهه با شاه، تنها یک شخص مطرح بود نه یک ایدئولوژی و باور قدرتمند در اذهان و قلوب مردمی که با پرکاهی مشوش و قابل ردگیری شود. یا تو با او بودی یا بی او. اما بی او بودن به معنای علیه او بودن، و محاربه با او نبود و خونش مباح نبود. هر جا بودی با شمشیر خونریز کفر بر سرت نمی کوبیدند، که خونریزیهایش قلوب مردم را هم مجاب کند. همین آخوندها با تمام ید بیضائشان از زندانهای شاه زنده بیرون آمدند چون منتسب به دین بودند و با آنها نمیشد مثل خسرو روزبه و خسرو گلسرخی رفتار کرد، آخوندها با تکیه بر قدرت دین بیرون آمدند تا شیاطینشان، اکنون با عمود همان دین، جنازه ی آش و لاش با جمجمه ی ترک برداشته جوانان گمنام میهن را به جرم سبز و سیاه پوشیدن و اعتراض خاموش، تحویل پدر و مادر بی نوایی دهند که خودشان از طرفداران رژیم هستند( روح الامینی).
با چنین رژیمی که در دیالوگ با او نه منطق کارساز است، نه گلوله، نه رحم و شفقت، و نه قواعد هیچ تعهد نامه و قانونی...با رژیمی که حتی قانون خودنوشته ی خودش را هم قبول ندارد با چه زبانی باید گفتگو کرد؟
آیا جز با مکر( فریب) و "مونولوگ" ( تک گویی) در سناریوی آنان، با زبان دیگری میتوان با آنها ارتباطی مفید برقرار کرد؟ اگر سناریوی شیطانی و تمامیتخواهانه ی آنان را، تنها یک سناریوی کوچک در درون سناریوی مردم سالارانه ی یک ملت در طول تاریخ بپذیریم، آن گاه شاید بتوان رفتار ابطحی را براحتی هضم کرد و بر او آفرین گفت.
با حکومتی که شش-هفت هزار نفر از محکومین بیدادگاهها و زندانهایش، به جرم دگر اندیشی، در دوران سپری کردن کیفر خود در زندان، تنها به جرم توبه نکردن مجدد(!) در سال 68 اعدام گردند و در گورستان خاوران بصورت فله ای به خاک سپرده شوند چگونه باید سخن گفت- جز با مکر-؟ به دوست و آشنا و غریبه رحم نمیکنند. به اولین رئیس دولت انقلاب یعنی بازرگان، به اولین رئیس جمهور بنی صدر، به منتظری امید امت و امام رحم نکردند. بر روابط و ضوابط این رژیم قواعدی مافوق توافقات و قراردادهای اجتماعی حاکم است. قواعدی خشن تر از قوانین جنگل. غرایز و خشونت فطری شیر و گرگ و کفتار وحشی و خونخوار شرف دارند به قواعد فریبکارانه ی اینها. تکلیف خرگوش با شیر درنده معلوم است، تکلیه انسان با گرگ خونخوار معلوم است، اما تکلیف مردم بی پناه با این وحشیان-انسان نما که دعوی الوهیت دارند و بر جای خدا نشسته اند معلوم نیست. اینها حیوان وحشی اند یا بشر؟ اگر ماهیت اینها برای مردم معلوم بود آنوقت تکلیف مردم هم با اینها معلوم میشد. مشکل همین است که تو نمیدانی در جنگلی یا شهر. با اسلحه باید حرف بزنی یا با منطق قانون؟ شاید به همین دلیل است که ساده لوحانه پشت چراغ قرمز توقف میکنی تا آنها فرصت داشته باشند عزیزانت را شکنجه کنند، بکشند و خانه ات را به آتش بکشند، و ملکت را غصب کنند و اراده ات را مصادره . چراغ که سبز شد و توانستی حرکت کنی دیگر چیزی برایت باقی نمانده جز برق شمشیری برلبخند و آرامش بعد از نماز شبشان...با چنین موجودی چگونه باید سخن گفت؟! وقتی مقابله به مثل با او خونت را هدر میدهد و هیچکس متوجه قتل و اعدام هزاران نفر نمیشود، با او چگونه باید رفتار کرد جز با مکر؟ جز با تصرف هنرمندانه ی تریبون بیدادگاه و کد دادن به مردم؟ در جایگاه ابطحی، جز با زبان ابطحی چگونه میتوان به حال یک جنبش مردمی مفید بود؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

خون جوانان وطن دامنگیر است!

دست پختی از آشپزباشی وبلاگستان، بمناسبت ضیافت تنفیذ رئیس دولت حکومت آقای خامنه ای در 12 مرداد88

اعترافات، اظهارات، یا مونولوگ؟ (قسمت اول)

*(نقش مونولوگ در سناریوی کودتای قانونی)
.
قسمت اول: رمزگشایی کدهایی که ابطحی و عطریانفر به مردم دادند..
در رابطه با اظهارات ابطحی در بیدادگاه فرمایشی-نمایشی اغتشاشگران!(براندازان؟!) نظام، من به کاربرد واژه ی اعتراف اعتقاد نداشته و تکرار آنرا نوعی آب ریختن به آسیاب دشمن(حکومت) میدانم. به نظرم شاید بهتر باشد بر سخنان متهمان نام "اظهارات" و حتی "مونولوگ"*(تک گویی) بگذاریم. در بخش اول این نوشته، ابتدا به بیان چند کد در اظهارات ابطحی-عطریانفر اشاره میکنم:

الف-ابطحی:
1) شالگردن مخملی "عبدالرضا محبتی" معاون دادستان تهران.
در اظهارات ابطحی به هیچ کدام از اتهامات مطروحه در کیفرخواست کیهانیشان اعتراف نشد. حتی او با تیزهوشی و طنز لطیفی که غالبا در رفتار و گفتار او موج میزند در رابطه با نیت براندازی اصلاح طلبان تحت عنوان انقلاب رنگین( مخملی) اظهار بی اطلاعی کرد و حتی با لبخند و مکث، و با اشاره به شالگردن معاون دادستان گفت: مخملی، چیزی شبیه به آنچه بر گردن ایشان است! (یعنی اگر کاری مخملی صورت گرفته بر گردن حکومت است نه اصلاح طلبان) .
2) قرص.
مسلما ابطحی در دیدار با همسرش قبل از روز برگزاری دادگاه، از خوردن قرص سخن گفته تا مقدمات ذهنی خانواده اش و مردم را برای اظهارات روز آتی خود فراهم آورد. مسلما کسی همچون او که سالها با بار حقوقی و کاربرد کلمات در نوشته ها سروکار دارد، آنقدر باهوش هست که بفهمد چه باید بگوید و چه نگوید. او در پاسخ به پرسش ایمان مرآتی ( خبرنگاری که فراتر از یک خبرنگار حرفه ای در تخلیه ی اطلاعاتی ابطحی شوری شورانگیز داشت و حرص میزد و بدون رعایت شان کسانی که مورد تحقیر ناجوانمردانه ی حکومت قرار گرفته اند کاسه داغ تر از آش شده بود و نتیجه اش را هم با حمله ی بازدیدکنندگان وبلاگ خود دید) که اصرار داشت از داستان قرصها بپرسد، بعد از یکبار طفره رفتن، با هوشمندی گفت: این شبیه یک طنز است که استدلاهایش را به قرصها مرتبط بدانند!و نگفت قرص نخورده است بلکه گفت مرتبط دانستن حرفهایش با خوردن قرص اشتباه است( همین!) و این به معنای نخوردن قرص نیست. مع الوصف با توجه به اینکه همسرش دروغ نگفته و ابطحی هم منکر خوردن قرص نشد میتوان نتیجه گرفت که شرایط تحمل مشکلات وارده بر او آنقدر زیاد بوده است که ناگزیر به او قرص خورانده اند. چرا که قرص ممکن است پریشان و یا آرام کند، از قدرت حافظه بکاهد و یا بر آن بیفزاید، و حتی توهم آور باشد، اما قرص مطمئنا استدلال نمی آفریند! ( و این همان معدود منطقهای درست شریعتمداری است که در مقاله ی کیهان بدان اشاره کرده است و به حساب خود خواسته به ریش چیزخورکردن معترفین بخندد!). بنابراین ابطحی خوب میداند چه میگوید؛ و به روایت خبرنگاران فارس نیوز( که از فیهاخالدون شکنجه گاهها و راز مگو و خطورات ذهنی هفتاد میلیون اطلاع دارند) حتی بعد از دادگاه تلفنی به خانواده ی خود پرخاش میکند که چرا با خبرگزاریها مصاحبه میکنند و در واقع در نمایش او اخلال می کنند؟
3) خوشرفتاری بازپرسان اهل منطق!
حتما ابطحی شیوه های بازجویی خشن و غیرقانونی رفتار با متهمین را در طول سی سال گذشته فراموش نکرده و میداند وقتی از خوشرفتاری بازجویان خود سخن میگوید یعنی به نوعی میخواهد با اظهار و ثبت تناقض در رفتار رژیم با مخالفین به دلیل فریب دادن مردم اشاره کند. البته ابطحی خوب میداند که مردم دلایل خود را بر منطقی بودن بازجویان در غسالخانه ها مشاهده کرده اند و نیازی به دلیل او ندارند ( هر چند ممکن است او از داستان روح الامینی و شکنجه گاه کهریزک اطلاع نداشته باشد، اما او به خوبی به سوابق جنایتکارانه و غیرقانونی بازجویان در طول سی سال گذشته اشراف کامل دارد)، و با این حال او این دروغ را جوری تکرار میکند تا مردم به کل اظهارات او شک کنند و ضمنا گزک به دست گرگ خونخوار-که منطق سرش نمیشود- نداده باشد؛ که با توجه به چهره ی تکیده ی او: رنگ رخسار نشان میدهد از سر درون... و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟!
4) اظهار به عدم تقلب، بدون استدلال.
ابطحی آنجا که بدون استدلالی منطقی، بر عدم امکان تقلب آنهم در حد یازده میلیون پافشاری میکند، بخوبی میداند که وقتی شمارشگر نهایی- خود- متهم به تقلب باشد، آنگاه نمیتوان به لیست نهایی آمار رای دهندگان او اعتماد کرد! چرا که وقتی تمام مقدمات و مؤخرات رای گیری در دست متهم به تقلب بوده باشد، گذشته از تخلفات قانونی جدی که صحت کل انتخابات را مخدوش میکند، براحتی میتواند صندوق تولید کند و هر عددی را با هر عددی جمع بزند، چرا که تقلب تنها در داخل صندوقهای سالم شکل نمی گیرد، بلکه میتواند در صندوقهای کاذب و مخدوش و نیز جمع فرضی اعدادی خارج از صندوقها هم صورت بگیرد.اما وقتی او تنها با اعلام تعجب خود از عدم امکان تقلب در اختلاف یازده میلیونی اشاره میکند، خوب میداند که تعجب او یک استدلال نمیتواند باشد! و با وجود متهمین به تقلب بعنوان مجریان و نیز هواداران فعال احمدی نژاد در انتخابات، اصولا رقم یازده میلیون هم میتواند ساختگی بوده و آنچنان دروغ بزرگی باشد که کسی نتواند در آن تردید کند، چرا که:
خشت اول چون نهاد معمار کج..............تا ثریا میرود دیوار کج. ( وقنی مجری وناظر هر دو متهم به تقلب باشند خود نمیتوانند قاضی کار خویش باشند-موضوعی که حتی آیت الله جوادی آملی بدان اعتراض داشت، چگونه از سوی ابطحی نادیده گرفته میشود؟-)
با شناختی که از ابطحی داریم وقتی او بدون استدلال تنها بر مبنای یک اظهار تعجب، به این محکمی حکم صادر میکند، ما باید خوب بفهمیم که پیام ابطحی به مردم این است که: این حرف مستدل یک آدم منطقی به نام ابطحی نیست.
.
ب-عطریانفر:
حقیقتا من عطریانفر را خوب نمیشناسم. اما انرژی فوق العاده و بالا و پایین پریدنهای غیرعادی عطریانفر در داداگاه ( طوری که چند بار بساط تریبون را به هم ریخت!)، میتواند بیانگر عزم جدی او برای اجرای نمایشی غلو انگیز، شورانگیز و فوق تصور برای رهایی از دست گرگ خونخوار و شاید معامله با حکومت برای تلطیف اوضاع به نفع اصلاحات و حزب کارگزاران باشد. یادمان نرود که او در حزب کارگزاران سازندگی( منتسب به هاشمی رفسنجانی) و در طول دوران همکاری خود با کرباسچی و نیز در وزارت کشور، در معرض سیاستهای پشت پرده ی بسیاری بوده است؛ و کلا به خاطر روزنامه نگار بودنش باید با استدلال و منطق سروکار داشته و مبانی فکری اش چند روزه به هم نریزد، و در چنین دادگاهی ضرورت ندارد بر مطلق بودن ولایت فقیه تا این حد پافشاری کند. به نظر من با توجه به تاکیدات عطریانفر بر دو موضوع ولایت مطلقه ی فقیه بعنوان فصل الخطاب، و نیز انحراف اصلاح طلبان ( بویژه حزب مشارکت)، بدون بیان هیچگونه منطقی، تنها سعی در به دست آوردن دل رهبر و تایید او را داشته را داشته تا بدینوسیله برای خود، رفسنجانی و حزب کارگزاران حوزه ی امنیتی بخرد. هر چه نباشد او عضو شورای مرکزی حزبی است که گاه برای محبوبیت در بین مردم، علیه خود نیز اقداماتی میکند؛ از جمله تیراندازی به ستاد حزب در انتخابات مجلس ششم و یا انتخابات شورای شهردر سال 78 که تیرانداز منتسب به عوامل خود حزب کارگزاران بود. مهمترین نکته در مونولوگ عطریانفر عدم بیان هر گونه استدلال بود و تنها به ابراز ارادت پرداخت ولاغیر. این یعنی تمام این ورجه وورجه ها کشک، و برای آرام کردن اوضاع است.
ادامه دارد...
................................
توضیحات:
*مونولوگ ( تک گویی) در نمایشنامه نویسی، در واقع دیالوگی است که مخاطب ندارد. چرا که نویسنده در پی نقد و بده بستان دو جانبه نیست. و گوینده با علم بر اینکه از قبل توقع پاسخ شنیدن ندارد، یکجانبه دست به صدور اعلامیه ای خاص بر اساس استنباطها و گفتگوهای درونی خویش میزند.
در سناریوی حکومت ج.اسلامی ایران، که بنا بر قانون اساسی تحمیلی بر مردم، جز تایید مونولوگهای مقام ولایت مطلقه فقیه، بنا بر دیالوگی مؤثر نیست، و هر چه هست یا باید در جهت تایید و نه نقد نظام دلخواه او باشد، ویا در جهت شناسایی مخالفینی که باید بمیرند و حذف شوند، هر گونه اظهاراتی بصورت مونولوگ معتبر است نه دیالوگ. از سخنرانیهای رهبر گرفته تا اعترافات اصلاح طلبان قانون اساسی، و حتی نقادان رهبر.
این اظهارات اصولا یکجانبه و بدون امکان نقد بوده و باید منطبق بر روح کلی حاکم بر سناریو باشد.
به نظر من،
سناریوی اصلی همان متن پارادوکسیکال و ضدمردمسالارانه ی قانون اساسی ، و روح حاکم بر آن، شعار" مرگ بر ضد ولایت مطلقه فقیه" است؛ و وقتی کاراکتر و نقش اول این سناریو انسانی خطاپذیر باشد نتیجه ی آن حکومت سلطانی دیکتاتور خواهد بود.
Jonamoos Browser (Anti Filter)
Filtered Url : : آدرس سايت فيلترشده