۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

دل پر خون آقا، در دوقدمی سقوط دروغگویان!

*از گفتنها و نگفتنهای رهبر!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲-الصف61﴾
اى كسانى كه ايمان آورده اید! چرا چيزى مى‏گوييد كه خود انجام نمى‏دهيد؟!
امام باقر(ع): پر حسرت ترین مردم در روز قیامت بنده ای است که عدلی را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.
همه بايد مراقب گفتار و مواضع و حتي نگفتن‌هاي خود باشند زيرا نگفتن مسائلي كه بايد گفت، عمل نكردن به وظيفه است و گفتن مسائلي كه نبايد گفت، عمل كردن بر خلاف وظيفه است.
موفق نشدن نخبگان در امتحان امروز الهي موجب سقوط آنان خواهد شد.
هر فردي با هر عنوان و موقعيتي، اگر بخواهد جامعه را به سمت ناامني سوق دهد از نظر عموم ملت ايران، انسان منفوري است.

پرسش: آیا شخص آقایان خامنه ای، شریعتمداری و احمدی نژاد هم مصداق همین نخبگان هستند؟!
و آیا این آقایان نفس اماره ی خود را نیز امر به معروف و نهی از منکر میکنند؟!
و آیا چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرا م نیست؟!
آیا گاهی نگفتن حقیقت آنجا که باید گفت، از هزار دروغ و فریب منفورتر نیست؟!

دروغ و دروغ و هزاران دروغ زئجیره ای، برای حفظ امنیت و سلایق و امیال تمامیتخواهانه باز هم کم است.
ظاهرا تمام خشونتها و جنایتها و تمامیتخواهیها، حول امنیت ملی و ولایتمداری مطلق توجیه میگردد!
همه چیز فدای امنیت؟
امنیت ملی یا امنیت میلی؟
صدا و سیمای ملی یا صدا و سیمای میلی؟
مدعی العموم یا مدعی الخصوص؟
دادستان بیداد گریهای مرتضوی، یا بیدادگر دادخواهی های علوی؟
مردم سالاری حقیقی و یا مردمسالاری دروغین؟
آزادی و استقلال ایرانی و یا آزادی و استقلال ولایی؟
انگار در قاموس حکومت پارادکسیکال جمهوری اسلامی، همه چیز باید از فیلتر خفقان و تسلیم بلاشرط به دروغ و فریب و ریا معنا شود.
شاید یک روز ندا از خود میپرسید: دروغ یعنی چه؟
و میدید که: دروغ یعنی همه چیز را وارونه جلوه دادن.
یعنی دست پیش گرفتن برای پس نیفتادن.
یعنی امنیت خویش را به جای امنیت ملی جا زدن.
یعنی رای نه مردم را به حساب تثبیت حکومت خویش القا کردن.
یعنی مدعی الخصوص را به جای مدعی مدعی العموم قالب کردن.
دروغ یعنی مردمسالاری ولایی را به جای مردمسالاری حقیقی تئوریزه کردن.
دروغ یعنی دور بسته و باطل قانونی خود نوشته را به ریش مردم بستن.
دروغ یعنی اغتشاش نیروهای خودی را به پای غیرخودی نوشتن.
دروغ یعنی کلت غیرسازمانی خودیها را به حساب غیرخودی و دشمن گذاشتن.
دروغ یعنی: شکایت کردن از قاتل ندا.
دروغ یعنی کشتن زندگی، با شعار خدا.
دروغ یعنی لبخند به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، با مانور مردمسالاری.
دروغ یعنی با امانت ملک ایران، حذف هر ایرانی.
دروغ یعنی نمایندگان منتصب خودی را بعنوان نمایندگان یک ملت، برای انتخاب به مردم تحمیل کردن، و بعد تحمل نکردن انتخاب منتصبین خویش!
دروغ یعنی میل خود را ملی نامیدن.
اینگونه است که ملت نمی فهمد، بازی عزل کتبی مشایی چرا باید با یک هفته تاخیر توسط احمدی نژاد ولایتمدار، آن هم با اکراه عملی شود و رهبر نگوید آنچه را باید بگوید، و بگوید آنچه را باید نگوید؟
آیا او صدای رهبرش را شنیده بود و به روی خود نمی آورد؟
و یا حکایت نمایشهای او بازخوانی " جنگ زرگری" و سناریوی " به مرگ گرفتن و به تب راضی شدن" است؟!
آیا تمامیتخواهی و شمشیر علنی بر اراده ی مردم در معرکه و مدار بسته ی قانون خود نوشته، از مصادیق تشویش اذهان عمومی نیست؟! پس کجاست آن مدعی العموم که تقاص خون شهدا را از مشوه کنندگان امنیت ملی بازپس گیرد؟ کیست که از حکومت رعب بالنصر علیه اراده ی مردم مشوش نشود؟ بازی با کلمات تا کی؟
با تکیه بر شمشیر، خود گویید و خود خندید؟! عجب نخبگان هنرمندی!! آیا یک تنه به قاضی مرتضوی رفتن هنر است؟! آیا بیان یکجانبه ی هر سفسطه ای از تریبون هفتاد میلیونی هنر میخواهد یا شمشیر؟
آیا اعتراض و عقده گشایی در پستوی یک وبلاگ را هم تاب نمیآورید و جرم میدانید؟ اما دروغ پراکنی، عوامفریبی و تشویش اذهان عمومی در تریبونی هفتاد میلیونی بر بستر خون هزاران شهید افتخار است؟!
عاقبت گفتن دروغ و نگفتن حقیقت چیست؟ حکومت برای دو روز دنیا؟ آنهم از جیب ملت برای امنیت خویش؟
چگونه جرات میکنند در روز روشن با بازی با کلمات به ریش مردم بخندد و ککشان هم گزیده نشود؟

سالهاست که ملت تاوان جنگ تمامیتخواهان را پس میدهد! اگر امروز آقای خامنه ای در پاسخ به خطبه ی نماز جمعه ی سیاس تمامیتخواه زمانه رفسنجانی، راجع به آنچه باید گفت وآنچه نباید گفت، تذکراتی هشدارگونه داد: که بی توجهی به آنها گاه میتواند باعث سقوط نخبگان گردد! پیش از آن آیا مخاطب این تهدید خود ایشان نیست؟
یادمان نرود که همه ی دروغگویان از یک کرباسند! و کرباسچی ها، و حجاریان ها اگر امروز خود را قربانی میبینند باید بدانند که اکنون باید تاوان ترکتازی های ولایتمدارانه ی دیروز خویش را بر اراده ی سلب شده ی ایرانیان محذوف از نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری میهن پس بدهند؛ که آنها نیز روزگاری با تایید و تاکید دگم اندیشی یک فرد خطاپذیر بر همگان، زخمهایی را برای همیشه بر جان بی پناه جوانان دگر اندیش وبر دل بی پناه مادران یک ملت حجاری کرده اند! البته تغییر امری طبیعی است، اما تکرار آن دگم اندیشیها و صحه گذاشتن بر اصل ولایت مطلقه ی یک انسان خطاپذیر دیگر توجیه ناپذیر است. مگر از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد؟
آن روزها، کسی فکرش را هم نمیکرد که منظور از وعده ی ولی امر مسلمین در تبدیل زندانها به کتابخانه و دانشگاه، روزی تبدیل به شکنجه گاه و غسالخانه ی دانشجویان و جوانان رعنای مام میهن شود!
وقتی برای حفظ امنیت یک حکومت، تنها دروغ حاکم باشد، آن گاه نتیجه ی حکومت دروغ، چاپلوسی نان به نرخ روز خورها، بی اعتمادی و فاصله گرفتن قلوب پیر و جوان از حاکمیت، ناامنی روانی، فرار مغزها، فقر، فحشا،تورم، بیکاری، اعتیاد، تقلب، کلاهبرداری، دروغ و ریاکاری، پر شدن زندان ها از دگراندیشان و آزادیخواهان، شکنجه و کشته شدن جوانان و دانشجویان وطن در دانشگاه و زندان و خیابان می شود.
وقتی برای حفظ امنیت یک حکومت، به جای تثبیت عملی حقیقی و نه کلامی و دروغین وفاق ملی، با تقسیم ملت به خودی و غیرخودی، و با تزریق دشمنی و کینه و تفرقه، و ترویج شعار مرگ بر سلایق دیگر عقیدتی و ملی ( از جمله شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه در نماز جمعه ها)، بین آحاد مردم جنگی دروغین تحمیل شد، آن گاه برادرکشی افتخار می شود تا حکومتی بر اساس تفرقه تثبیت شود. وقتی به جای تقویت و تحکیم ارزشهای ملی و انسانی، تضادهای فرقه ای تشدید شود، دیگر چیزی از منافع وطن مشترک باقی نمی ماند تا در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری آن هر ایرانی باور کند که میتوان شریک بود و غیرتی ملی-انسانی داشت. چرا که هیچگاه با زور و دروغ ایمان و عقیده در دلها نقش نمیبندد- هر چند به ذائقه ی حاکم خوش آید.-
وقتی رهبر یک مملکت با ترفندهای دروغین کلامی( کیهانی) سعی در تلقین حضور ملی مردم در عرصه انتخابات به نفع تثبیت حکومت خویش دارد، آنوقت مردم میفهمند که در مقابل سوءاستفاده از حسن نیتشان هیچگاه نمیتوانند به چنین حکومتی اعتماد کنند.
چنین رهبری توقع دارد از نتیجه ی کشت خویش، چه محصولی بچیند؟ تا کی دروغ گفتن و دروغ خواستن؟!
1)بیش از ده سال از ماجرای قلع و قمع دانشجویان در خوابگاه دانشگاه تهران میگذرد و ما هنوز به یاد داریم نمایش دلجویی دلبرانه و رئوفانه ی آقای خامنه ای را از دانشجوی جوانی که چشمش را کور کرده بودند، و دست وپای دوستانش را شکسته بودند و اتاقهایشان را آتش زده بودند و یکی را هم کشته بودند.
نمیدانم در ذهن و قلب بزرگترین مقام حافظ امنیت کشور چه بود وقتی آگاهانه وعده ی پی گیری ماجرا برای دستگیری لباس شخصیها را میداد! آنروز شاید کسی فکرش را هم نمیکرد که بعد از مدتها، تنها دو سرباز نیروی انتظامی به جرم دزدیدن ریش تراش دانشجویان توبیخ شوند و دانشجویان در زندان بمانند و حتی یک نفر از لباس شخصیها شناسایی نشود! البته، در آن زمان پلیس صد و دهی در کار نبود که با تلفن یک شهروند گمنام در عرض ده دقیقه در صحنه حاضر باشد.
بعدها امیرفرشاد ابراهیمی در امنیت دور از وطن، عوامل آن یورش مغول وار را معرفی کرد، اما حضرت آقا به روی خود و ملت نیاورد و نگفت آنچه را باید میگفت! چرا که گفته بود آنچه را نباید میگفت!

2) وقتی در خرداد ماه امسال همان حادثه ی قلع و قمع لباس شخصیها به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد تکرار شد، باز آقا همان نمایش قبلی را تکرار کرد و از دل خون خود گفت تا دانشجویان که نه بلکه عوام خیال کنند بزرگترین ارباب حافظ امنیت کشور به خونخواهی رعیت خویش هنوز زنده است و مردم میتوانند آسوده بخوابند تا حقی از کسی ضایع نشود.
این چه مملکتی است که وقتی با تلفن یک شهروند گمنام، پلیس صد و دهش در عرض ده دقیقه خود را به صحنه میرساند، اما زیر نگاه دهها نگهبان مستخدم دانشگاه، لباس شخصیها میتوانند ساعتها به قلع و قمع دانشجویانش بپردازند، بریزند، بپاشند،بسوزانند، بشکنند، بکشند، اما آب از آب تکان نخورد ! تا رهبر بگوید دلش خون است! اما نگوید از چه دلش خون است! از قدرت مردم؟ و یا از بی قدرتی حکومت؟، از عدالتخواهی مردم؟ یا از بی عدالتی حکومت؟ از شجاعت مردم؟ و یا از ترس حکومت؟
براستی چرا کسی برای دل خون رهبر کاری نمیکند؟!
شاید کسی نمی داند دل رهبر از چه خون است؟
پس چرا خود نگفت؟!
شاید باید نمی گفت، تا سقوط نکند!

هیچ نظری موجود نیست:

Jonamoos Browser (Anti Filter)
Filtered Url : : آدرس سايت فيلترشده