۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

ابطحی، گلسرخی نیست! چون خامنه ای شاه نیست.





فردا جلسه ی دوم بیدادگاه اغتشاشگران در باره اتهام اصلاح طلبان معترض برگزار میشود.

ا ز دید تاریخ، اغتشاشگران همان سران سلطنت مطلقه هستند که به نام دین از مشوش کنندگان اصلی قلوب و اذهان عمومی، و از دشمنان اصلی مردمسالاری اند؛ این بیدادگاه به آنان تعلق دارد چرا که علیه حقوق انسانی هر ایرانی به پا خاسته اند و به هیچ آیین و مرامی پایبند نیستند؛ نه دین، نه قراردادهای اجتماعی، نه قوانین بین المللی، و نه قوانین خود نوشته. قانون برای آنان تله ای بیش نیست برای هر غیر خودی. در نظام سلطان دیکتاتور، خودی برحق و غیرخودی باطل است و جان و اراده ی او هیچ ارزشی ندارد، میخواهد این غیرخودی ابطحی باشد یا خود خدا. ابطحی این حقیقت را خوب میداند و صداقتش بر همگان آشکار است. او هر چه بگوید، شخصیتش برای ما محترم و ارزشمند است. چون او با مردم سخن نمیگوید او با خود شیطان سخن میگوید.
وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿۵۴﴾
[دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است (۵۴)

یادمان باشد که نمایش این بیدادگاه، تنها صحنه ی کوچکی از یک سناریوی بلند برای تثبیت سلطه ی جاه طلبی تمامیتخواهی در پوستین دین است. و تنها یکی از صحنه های کوچک این سناریوی کثیف، مونولوگ قربانیانی همچون ابطحی است. و در نظر داشته باشیم که قرص ها بر تعقل قلب ابطحی تاثیری نداشته، و اصولا، قیاس زندانیان سیاسی محمد رضا شاه با زندانیان محارب سلطان علی خامنه ای، قیاسی برابر نیست.
برخی از مردم، قربانیان بیدادگاه اعتراف سازی مصباحیون را توسط روبوتی به نام مرتضوی، با قربانیان بیدادگاه شاه مقایسه میکنند. مثلا مونولوگ و یا اظهارات(اعترافات) ابطحی را با دفاعیات خسرو گلسرخی می سنجند؛ و نتیجه میگیرند: که مبارز هم مبارزین پیش از انقلاب! در همین رابطه باید گفت که دو موقعیت پیش از انقلاب، و بعد از انقلاب، به هیچ عنوان قابل مقایسه با هم نیستند.
بیدادگاه خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان و همراهانشان، در رژیمی صورت گرفت که در کنار خود با جنبشی فراگیر و مردمی مواجه نبودند. آنها برای توده های مردمی شناخته شده نبودند. رژیم مراسم آن بیدادگاه را بصورت مستقیم از تلویزیون پخش کرد چون تروریستها(!) را تک افتاده و تنها خیال میکرد. بنابراین نیازی به سانسور نمیدید چرا که همانطور که برای رژیم التقاط نام "امام حسین" در ادبیات یک مارکسیست مسخره بود، تصور میشد برای مردم خواب آلود هم ادبیات گلسرخی یک نفاق آشکار برای فریب مردم باشد. بنابراین دفاعیات گلسرخی و دانشیان را در کنار اعترافات نادمین دیگر به عنوان تمسخر وایجاد نفرت در بین مردم پخش کرد، چرا که آنها بخشی از یک جنبش مردمی نبودند. بگذریم که رژیم شاه فهم و هوش بخش قابل توجهی از ایرانیان را دست کم گرفته بود.
اما امروزه رژیمی که پوستینی دینی بر تن دارد، با مصادره مبانی ایدلوژیک مردم و تفسیر به رای آن، سیطره ای بر اذهان عوام ایجاد کرده که عوام خود را در مرز کفر وایمان تصور کنند. سوء استفاده ی حکومت از این پتانسیل مردمی، و فرم دادن آن توسط قدرت رسانه های فراگیر رادیو-تلویزیون، هر گونه معادله ای را بر هم زده و هر گونه قیاسی را نابرابر، ناممکن و ناموجه میکند. بنابراین خسرو گلسرخی سی و پنج سال پیش، به هیچ عنوان با ابطحی امروز قابل قیاس نیست.
در آن زمان عوام، خسرو گلسرخی را به عنوان نماینده ی یک طیف نمیشناختند تا اظهارات او را به حساب آن طیف بگذارند. اما امروز عوام ضمن اینکه ابطحی را نماینده طیف اصلاحات میدانند، او را یک روحانی در بند نیز میدانند که به اغتشاش علیه ولایت مطلقه ی فقیه متهم است. بنابراین هر گونه واکنش او میتواند تاثیراتی غیرقابل جبران بر سرنوشت یک جنبش مردمی داشته باشد که در کنار خود طیف ساده دل عوام، و در مقابل خود سلطنتی با پوستین دین بر تن را دارد.
از سویی شاه سلطانی بود که در یک جامعه ی نیمه سنتی- فئودال شاید در طول سی و پنج سال حکومتش صد نفر هم اعدام نکرده بود و در زمان پخش بیدادگاه گلسرخی هنوز طیف گسترده ی مردم را در مقابل خود ندیده بود. با رژیم شاه تکلیفت معلوم بود، در مواجهه با شاه، تنها یک شخص مطرح بود نه یک ایدئولوژی و باور قدرتمند در اذهان و قلوب مردمی که با پرکاهی مشوش و قابل ردگیری شود. یا تو با او بودی یا بی او. اما بی او بودن به معنای علیه او بودن، و محاربه با او نبود و خونش مباح نبود. هر جا بودی با شمشیر خونریز کفر بر سرت نمی کوبیدند، که خونریزیهایش قلوب مردم را هم مجاب کند. همین آخوندها با تمام ید بیضائشان از زندانهای شاه زنده بیرون آمدند چون منتسب به دین بودند و با آنها نمیشد مثل خسرو روزبه و خسرو گلسرخی رفتار کرد، آخوندها با تکیه بر قدرت دین بیرون آمدند تا شیاطینشان، اکنون با عمود همان دین، جنازه ی آش و لاش با جمجمه ی ترک برداشته جوانان گمنام میهن را به جرم سبز و سیاه پوشیدن و اعتراض خاموش، تحویل پدر و مادر بی نوایی دهند که خودشان از طرفداران رژیم هستند( روح الامینی).
با چنین رژیمی که در دیالوگ با او نه منطق کارساز است، نه گلوله، نه رحم و شفقت، و نه قواعد هیچ تعهد نامه و قانونی...با رژیمی که حتی قانون خودنوشته ی خودش را هم قبول ندارد با چه زبانی باید گفتگو کرد؟
آیا جز با مکر( فریب) و "مونولوگ" ( تک گویی) در سناریوی آنان، با زبان دیگری میتوان با آنها ارتباطی مفید برقرار کرد؟ اگر سناریوی شیطانی و تمامیتخواهانه ی آنان را، تنها یک سناریوی کوچک در درون سناریوی مردم سالارانه ی یک ملت در طول تاریخ بپذیریم، آن گاه شاید بتوان رفتار ابطحی را براحتی هضم کرد و بر او آفرین گفت.
با حکومتی که شش-هفت هزار نفر از محکومین بیدادگاهها و زندانهایش، به جرم دگر اندیشی، در دوران سپری کردن کیفر خود در زندان، تنها به جرم توبه نکردن مجدد(!) در سال 68 اعدام گردند و در گورستان خاوران بصورت فله ای به خاک سپرده شوند چگونه باید سخن گفت- جز با مکر-؟ به دوست و آشنا و غریبه رحم نمیکنند. به اولین رئیس دولت انقلاب یعنی بازرگان، به اولین رئیس جمهور بنی صدر، به منتظری امید امت و امام رحم نکردند. بر روابط و ضوابط این رژیم قواعدی مافوق توافقات و قراردادهای اجتماعی حاکم است. قواعدی خشن تر از قوانین جنگل. غرایز و خشونت فطری شیر و گرگ و کفتار وحشی و خونخوار شرف دارند به قواعد فریبکارانه ی اینها. تکلیف خرگوش با شیر درنده معلوم است، تکلیه انسان با گرگ خونخوار معلوم است، اما تکلیف مردم بی پناه با این وحشیان-انسان نما که دعوی الوهیت دارند و بر جای خدا نشسته اند معلوم نیست. اینها حیوان وحشی اند یا بشر؟ اگر ماهیت اینها برای مردم معلوم بود آنوقت تکلیف مردم هم با اینها معلوم میشد. مشکل همین است که تو نمیدانی در جنگلی یا شهر. با اسلحه باید حرف بزنی یا با منطق قانون؟ شاید به همین دلیل است که ساده لوحانه پشت چراغ قرمز توقف میکنی تا آنها فرصت داشته باشند عزیزانت را شکنجه کنند، بکشند و خانه ات را به آتش بکشند، و ملکت را غصب کنند و اراده ات را مصادره . چراغ که سبز شد و توانستی حرکت کنی دیگر چیزی برایت باقی نمانده جز برق شمشیری برلبخند و آرامش بعد از نماز شبشان...با چنین موجودی چگونه باید سخن گفت؟! وقتی مقابله به مثل با او خونت را هدر میدهد و هیچکس متوجه قتل و اعدام هزاران نفر نمیشود، با او چگونه باید رفتار کرد جز با مکر؟ جز با تصرف هنرمندانه ی تریبون بیدادگاه و کد دادن به مردم؟ در جایگاه ابطحی، جز با زبان ابطحی چگونه میتوان به حال یک جنبش مردمی مفید بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

Jonamoos Browser (Anti Filter)
Filtered Url : : آدرس سايت فيلترشده